قرآن، اعراب، ايمان، اسلام، نفاق، كفر
اعراب جمع "عرب" است و "عرب" نام یكی از فرزندان حضرت اسماعیل نبی(ع) بود؛[1] و "عربی" منسوب به عرب، و " اعرابی" به افراد بادیهنشین گویند، هر چند در شهر باشند؛[2] بنابراین اعراب به ساكنان بادیهنشین اطلاق میگردد.[3] به عبارتی مرد اعرابی به كسی گویند كه در بیابان به دنبال آب و گیاه باشد؛ یعنی هر كس كه ساكن روستاها و شهرهای عربی باشد، عرب گفته میشود؛ اما كسانی كه در بادیه و صحرا سكونت داشته باشند، اعراب گویند.[4]
از جمله مفاهیمی كه در قرآن كریم به آن پرداخته شده، بیان مفهوم و ویژگیهای اعراب بادیهنشین هست. از منظر قرآن میتوان اعراب زمان پیامبر اسلام را به سه دسته تقسیم كرد: كسانی كه به خدای تبارک ایمان داشته و از مال خود در راه خدا صدقه میدادند؛[5] گروه دیگر، آنان كه ادعای ایمان داشتند، اما خداوند این ادعا را رد كرده و تنها آنها را مسلمان معرفی میكند؛[6] دستهی سوم كسانی هستند كه در زمرهی كفار و منافقین قلمداد میشوند؛ به همین علت مورد نفرین خداوند قرار گرفتند.[7] با این وجود، اگر اعراب از گناهان خود توبه كنند و از دستورات رسول خدا اطاعت نمایند، مورد بخشش خدای متعال قرار گرفته و به پاداش اخروی دست مییابند.[8]
دستهای از اعراب اهل ایمان و انفاق بودند، لذا مشمول رحمت الهی قرار گرفتند که قرآن راجع به این دسته از اعراب میفرماید:
«وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَ یتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَاللَّهِ وَ صَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[9]
«گروهی (دیگر) از عربهای بادیهنشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند؛ و آنچه را انفاق میکنند، مایهی تقرب به خدا، و دعای پیامبر میدانند؛ آگاه باشید اینها مایهی تقرب آنهاست! خداوند بزودی آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است!»
این گروه از اعراب خداوند را تصدیق كرده و به روز قیامت ایمان آوردند.[10] آنها به سبب حُسن اطاعت، طلب ثواب و كرامت داشتند و پیامبر گرامی اسلام برای این دسته از اعراب دعا میكردند؛[11] زیرا آن حضرت برای كسانی كه صدقه میدهند، علاوه بر دعای به خیر و بركت، طلب استغفار نیز مینمودند.[12]
ذیل آیه بیانگر این است که خداوند، گناهان زیادی را از اعراب پوشانده و رسوایی را از آنها دور نموده است؛ بنابراین آنها را در رحمت خود داخل میکند؛ پس "غَفُورٌ رَحِیمٌ" هر دو مبالغه در غفران و رحمت الهی است كه تنها شامل حال افراد مومن میگردد. همچنین انفاق از مال به جهت كسب تقرب الهی، از جمله ویژگیهایی هست كه در این آیه برای اعراب مؤمن بیان گردیده است. [13]
قرآن در ارتباط با دستهای از اعراب كه صرفاً ادعای ایمان داشتند، میفرماید:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْتُؤْمِنُوا وَ لَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّایَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ...»[14]
«عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم! بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید: اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!...»
این آیه و آیات بعدی راجع به اعرابی از بنیاسد نازل شد كه وارد مدینه شده و شهادتین را بر زبان آوردند. آنها خطاب به رسولاللّه –صلیالله علیه و آله- گفتند: ما با اهل و عیال خود نزد شما آمدهایم و آنگونه كه فلان قبیله با شما وارد جنگ شد، به جنگ نپرداختیم! آنها با این كلام قصد داشتند صدقه بگیرند؛ اما خداوند در مقابل ادعای ایمان آنها فرمود: "آنها ایمان نیاوردهاند" زیرا ایمان به تصدیقی اطلاق میشود كه همراه با اطمینان و طمانینهی قلبی باشد؛ ولی كسانی كه تنها به گفتن شهادتین و نجنگیدن با پیامبر اسلام اكتفاء كردند، تنها در جرگهی اسلام وارد شدهاند، نه در جرگهی مؤمنین.[15] پس آنچه اعراب ادعا كردند که ما خداوند را تصدیق كرده و به نبوت حضرت محمد اقرار داریم، برخلاف چیزی بود كه در دل به آن اعتقاد داشتند؛[16]و مراد از "اعراب" گروهی از آنهاست، نه تمام اعراب؛ چراكه برخی از اعراب به خدا و روز واپسین حقیقتاً ایمان داشتند.[17]
اعراب بنیاسد، ایمان آوردن خود را وسیلهای برای تعالی بر مردم و اكتساب شهرت، ثروت و سلطنت قرار دادند؛ به همین علت بر نبی مکرم اسلام منت گذاردند:[18]
«یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لاَ تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلاَمَكُم بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِیمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ»[19]
«آنها بر تو منّت مىنهند كه اسلام آوردهاند بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلكه خداوند بر شما منّت مىنهد كه شما را به سوى ایمان هدایت كرده است، اگر (در ادّعاى ایمان) راستگو هستی!»
اعراب با اسلام آوردن بر رسولالله منت مینهادند، اما خداوند، اسلام را به آنها نسبت داده، كه بیانگر ادعا آنهاست؛ یعنی پذیرش اسلام ابتدایی که به علت ترس و وحشت پذیرفته بودند، نه اسلام واقعی و تصدیق کامل![20] به همین دلیل در ادامهی آیه، بجای واژهی "اسلام" از كلمهی "ایمان" استفاده نموده، تا بیان كند که منت فقط برای ایمان است، نه اسلامی كه اعراب در ظاهر از آن سود میبردند.[21]
در آیهی فوق میان اسلام و ایمان تفاوت گذاشته شده است؛ چون دیانت داری مراتب میباشد؛ ایمان امری قلبی است كه قوام آن به اخلاص بوده و فرد با عمق جان هر آنچه به رسول خدا وحی شده، تصدیق میکند، که نتیجهی آن پذیرش دعوت خدا و رسول خداست؛ اما اسلام به اطاعت ظاهری و آوردن واجبات و اجتناب از محظورات اطلاق میگردد، هر چند به درجهی ایمان نرسد.[22]
در روایات وارده از اهل بیت عصمت –صلواتالله علیهم- نیز بر این معنا تاكید شده که نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند: اسلام در ظاهر است و ایمان در قلب، که با دست مبارک به صدر سینه اشاره نمودند.[23] در ایمان بجا آوردن عمل، شرط آن است؛ زیرا تمام ایمان را عمل تشكیل داده، و بدون عمل، ایمان معنا ندارد؛ أما إسلام یعنی داخل شدن در جرگهی مسلمانان و خارج شدن از دشمنی با آنها، و شخص با گفتن شهادتین، بدون در نظر گرفتن حقیقتی كه در قلبش است، مسلمان میشود. بنابراین هر مؤمنی، مسلمان است، اما هر مسلمانی مؤمن نیست.[24]
امام صادق -علیهالسلام- در تفسیر آیهی فوق فرموند: هر كسی گمان كند، آنها [اعراب] ایمان آوردهاند، دروغ گفته و هر كه پندارد كه آنها اسلام نیاوردهاند، باز دروغ گفته است.[25]
با توجه به بیان تفاوت میان اسلام و ایمان، با تشریح آیهی دیگر این تفاوت بیشتر تبیین میشود:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» [26]
«مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردهاند؛ آنها راستگویانند.»
ایمان به خدا و رسولش در مؤمنین منحصر شده و صفات مذكور برای مؤمنان جامع و مانع میباشد؛ یعنی هر كس متصف به آن ویژگیها باشد، حقیقتاً مومن است، اما اگر فردی یكی از آن صفات بالا را دارا نباشد، در واقع مومن نیست و عبارت «ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا» بر این معنا دلالت میكند كه آنها در حقیقت در ایمان خود شك نكرده و ایمان آنها ثابت و بدون تردید است.[27]
همچنین در آیهی قبلی كه در آن "اعراب" ادعای ایمان كرده بودند، و خداوند آن را نفی فرمود، بیانگر این معناست كه آنها صرفاً مسلمان بوده و هنوز ایمان در قلوب آنها مستحكم نشده و مقامی را بالاتر از آنچه به آن اعتقاد داشتند، طلب میكردند، که قرآن كریم در تأدیب این دسته از اعراب فرمود:
«...وَ إِنْتُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَایَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[28]
«... و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند؛ خداوند، آمرزندهی مهربان است.»
"لَایلِتْكُمْ" یعنی چیزی از شما كم نمیشود؛ بنابراین اگر از خدا و رسولش اطاعت كنید، و با اخلاص عبادات را انجام دهید، و منت و طمع را از خود دور نمایید، خداوند از اعمال شما هیچ چیزی كم نمیكند؛ زیرا مغفرت و رحمت او برای بندگانی كه اهل توبه باشند، بسیار گسترده است.[29]
سومین گروهی كه قرآن از آنها نام برده، اعرابی هستند كه از لحاظ كفر و نفاق بسیار شدیدتر از دیگر اعراب هستند:
«الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّایعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ»[30]
«بادیهنشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است؛ و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند؛ و خداوند دانا و حکیم است!»
این آیه در مورد طایفهای از اعراب اسد، غطفان و برخی از شهرنشینان نازل شد.[31] علت اینكه اعراب در كفر و نفاق شدیدتر از شهرنشینان هستند، این بود كه آنها از [فرهنگ و تمدن]شهر دور بوده و به همین علت دچار قساوت و توحش شده بودند و از آنجا كه از شنیدن آیات قرآن و گفتار علماء محروم بودند، عدم آگاهی آنها از حدود دین، شرایع و احكام الهی به مراتب بیشتر بود.[32] پس دوری از شهر و تمدن و محرومیت از بركات انسانی، همانند علم و ادب، منجر گردید که اعراب بادیهنشین دچار قساوت شده و هیچ اطلاعی از معارف اصلی و احكام شرعی و نیز از فرائض، سنن و حلال و حرام نداشته باشند؛[33] زیرا انسان هر اندازه از معرفت دور باشد، جهلش زیاد و تعصب او در گمراهی شدیدتر میشود؛ چراكه جهل موجب انجماد فكر شده و از گفتگویی كه مبتنی بر فكر و تعقل باشد، مانع میشود؛ در نتیجه به تعصب بیجا پناه میبرند؛ درحالیکه تمدن و فرهنگ صحیح موجب شكوفایی ذهن میگردد.[34]
خداوند در آیهی دیگر راجع به یکی دیگر از صفات بد این اعراب که حاکی از عدم ایمان آنهاست، میفرماید:
«وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یتَّخِذُ مَا ینْفِقُ مَغْرَمًا وَیتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»[35]
«گروهی از (این) اعراب بادیهنشین، چیزی را که (در راه خدا) انفاق میکنند، غرامت محسوب میدارند؛ و انتظار حوادث دردناکی برای شما میکشند؛ حوادث دردناک برای خود آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست!»
"مَغْرَم" که به معنای خسارت است، به این معناست که اعراب برای خدا انفاق نمیكردند؛ بلكه بخاطر تقیه و ریا این كار را انجام میدادند؛[36] به همین علت در انتظار حوادث ناگوار برای پیامبر و مسلمانان بودند، تا از دادن نفقه و صدقه نجات پیدا كنند.[37]
"الدَّوائِرَ" جمع "دائره" به معنای عواقب مذموم، مرگ و قتل است.[38] این دسته از اعراب با گذشت زمان منتظر بودند حوادث و عواقب بدی، جامعهی اسلامی را فرا گیرد، و با رحلت پیامبر اسلام به شرك بازگشته و از صدقه دادن رهایی یابند. نكتهی دیگر آنكه "الدوائر" غالباً برای زوال نعمت و عافیت بكار میرود؛ یعنی نعمتها به نقمت و بلاء تبدیل میگردد.[39] یعنی خیر به بدی، پیروزی به شكست، صحت و سلامتی به دردها، امنیت به ترس و اضطراب مبدل شود.[40] واژهی "سُوء" به عذاب تفسیر شده[41] و عبارت "عَلَیهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ" جملهی معترضه بوده که به معنای دعا و نفرین بر این دسته از اعراب است كه حال آنها را به فساد و هلاكت تبدیل مینماید. [42]
در ادامهی این دسته از اعراب را كه در زمرهی منافقین محسوب میشدند، به عذاب دنیا و آخرت وعده داده و میفرماید:
«و از (میان) اعراب بادیهنشین كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند... بزودى آنها را دو بار مجازات مىكنیم(: مجازاتى با رسوایى در دنیا، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس بسوى مجازات بزرگى (در قیامت) فرستاده مىشوند.»[43]
مراد از "دو بار مجازات کردن" این است كه یك مرتبه با اسیری و قتل و بار دیگر به عذاب قبر گرفتار میشوند.[44]
در جنگ تبوك حضرت محمد -صلیالله علیه و آله- به همگان- به جز كسانی كه عذر داشتند- دستور خروج برای جنگ را دادند،[45] در این میان گروهی از اعرابِ مؤمن و راستگو، برای نرفتن به جهاد عذر آوردند:[46]
«وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیؤْذَنَ لَهُمْ...»[47]
«و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند كه به آنها اجازهی (عدم شركت در جهاد) داده شود...»
ظاهر آیه از "عذر آورندگان" كسانی هستند كه واقعا دارای عذر بوده و توان به جنگ رفتن را نداشتند، همانند كسی كه نفقه یا سلاح نداشت؛ به قرینهی فراز بعدی آیهی شریفه كه میفرماید:
«و آنها كه به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، (بدون هیچ عذرى در خانهی خود) نشستند؛ بزودى به كسانى از آنها كه مخالفت كردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناكى خواهد رسید.»[48]
[1]. طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، 1417ق، چاپ پنجم، ج9، ص370.
[2]. عسكری، ابیهلال؛ معجم الفروق اللغویه، قم، نشر الاسلامی، 1412ق، چاپ اول، ص58 و ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، چاپ سوم، ج1، ص587.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، قم، طلیعه نور، 1426ق، چاپ اول، ص556.
[4]. بغدادی، علی بن محمد؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، تحقیق محمدعلی شاهین، بیروت، دارالكتب العربی، 1415ق، ج2، ص398.
[5]. توبه/99. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص37.
[6]. حجرات/14. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قیصر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج9، ص351.
[7]. توبه/97 و 98. فراء، یحیی؛ معانی القرآن، تحقیق احمد یوسف و دیگران، مصر، دارالمصریة، بیتا، ج1، ص449.
[8]. توبه/102 و 121. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص376 و التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص320.
[9]. توبه/99.
[10]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص286.
[11]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص286.
[12]. طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و حوزۀ علمیۀ قم، 1377ش، چاپ اول ج2، ص79.
[13]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص286.
[14]. حجرات/14.
[15]. فیض كاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، صدر، 1415ق، ج5، ص55.
[16]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص351.
[17]. توبه/99. طنطاوی، سیدمحمد؛ التفسیر الوسیط للقرآن الكریم، بیتا، ج13، ص321.
[18]. مدرسی، سیدمحمدتقی؛ من هدى القرآن، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج13، ص444.
[19]. حجرات/17.
[20]. حجازی، محمد محمود؛ التفسیر الواضح، بیروت، دارالجلیل الجدید، 1413ق، چاپ دهم، ج3، ص514 و 515.
[21]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص331.
[22]. مغنیه، محمدجواد؛ تفسیر الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلامة، 1424ق، چاپ اول، ج7، ص125.
[23]. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار فی درر اخبار ائمة الاطهار، تحقیق ابراهیم میانجی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق، چاپ سوم، ج56، ص239 و تفسیر الصافی، ج5، ص56.
[24]. مغنیه، محمدجواد؛ التفسیر المبین، قم، بنیاد بعثت، بیتا، ص687.
[25]. بحارالانوار فی درر اخبار ائمة الاطهار، ج65، ص247 و مشهدی قمی، محمد بن محمدرضا؛ تفسیر كنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت علوم، 1363ش، ج12، ص357.
[26]. حجرات/15.
[27]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص329.
[28]. حجرات/14.
[29]. التفسیر الوسیط للقرآن الكریم، ج13، ص322.
[30]. توبه/97.
[31]. فراء، یحیی؛ معانی القرآن، ج1، ص449.
[32]. تفسیر الصافی، ج2، ص369 و قاسمی، محمد؛ محاسن التأویل، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1418ق، چاپ اول، ج5، ص481.
[33]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص371.
[34]. فضل الله، سیدمحمدحسین؛ من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج11، ص194.
[35]. توبه/98.
[36]. تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص79.
[37]. تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص78.
[38]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص285 و فراء، یحیی؛ معانی القرآن، ج1، ص449.
[39]. طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، الاعلمی، چاپ اول، 1415ق، ج5، ص96.
[40]. التفسیر الوسیط للقرآن الكریم، ج6، ص388.
[41]. تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص78.
[42]. التفسیر الوسیط للقرآن الكریم، ج6، ص388.
[43]. توبه/101.
[44]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص376.
[45]. مراغی، احمد بن مصطفی؛ تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج10، ص180.
[46]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج10، ص177.
[47]. توبه/90.
[48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص362.