قسم بندگان

پدیدآورابوالفضل زارعی‌نژاد

تاریخ انتشار1390/02/31

منبع مقاله

share 482 بازدید
قسم بندگان

ابوالفضل زارعي نژاد

كلمات كليدي :

قرآن، قسم، انسان، حنث، كفاره، حفظ سوگند
در قرآن کریم سوگند با واژگان مختلف از جمله: قسم، حلف، یمین، و... ذکر شده است.
"قَسَم" در اصل به معنای بهره و نصیب است،[1] و در اصطلاح فقهی و قرآنی به معنای "حلف" و "یمین" آمده که از "قَسامه" گرفته شده است.[2]واژه هایی هم ردیف قسم به کار می رود که عبارتند از:
1.   "حلف" همان التزام، تعهد و بریدن است که در آن قاطعیت و  حقیقت است؛ اما مجرد قسم، مقید به التزام نیست.[3]
2.   "قسامه" دلیل و بینهای است که اولیاء دم جهت گرفتن حق خونبهای مقتول از قاتل، سوگند یاد میکنند.[4]
3.   "یمین" را از آن جهت به معنای سوگند گرفتهاند كه عرب چون در حین پیمان بستن و همسوگند شدن، دست راست یكدیگر را میفشردند، لذا به طور مجاز در سوگند نیز یمین گفته میشود.[5]
در زبان فارسی، سوگند معادل قسم به کار می رود و وجه نامگذاری سوگند به "قسم" اینست که یادکنندهی قسم گویا با سوگند خوردن در هر جایگاهی که باشد از زیبایی و جمال آن چیزی که به آن قسم میخورد، بهرهای میبرد.[6]
یادكنندگان قسم در قرآن به طور كلی سهدستهاند: خدا، انسان و جن. در این نوشتار به سوگندهایی میپردازیم که انسان برای اثبات مدعای خویش به اموری سوگند یاد کرده است.

قسم بندگان در قرآن

سوگندهایی که انسانها از آنها یاد کردهاند، بر سه نوع میتواند باشد:

1. قسم راست

گرچه قسم راست به طور کلی كراهت دارد؛[7] ولی در مواردی برای حصول اطمینان و تخلف نكردن از شهادت، سفارش شده كه شاهد را قسم دهند:
«... تحَْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلَوةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَانَشْترَِى بِهِ ثَمَنًا وَ لَوْ كاَنَ ذَا قُرْبىَ‏ وَ لَانَكْتُمُ شهََادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الاَْثِمِینَ»[8]
«... و اگر به هنگام اداى شهادت، در صدق آنها شك كردید، آنها را بعد از نماز نگاه مى‏دارید تا سوگند یاد كنند كه: ما حاضر نیستیم حق را به چیزى بفروشیم، هر چند در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهى را كتمان نمى‏كنیم، كه از گناهكاران خواهیم بود!»
آیهی شریفهی در مورد شهادت بر وصیت نازل شده؛ چون وصیت از مهمترین مسائلى است كه اسلام روى آن تكیه ‏كرده و آن مسالهی حفظ حقوق و اموال مردم و به طور كلى اجراى عدالت اجتماعى است. نخست براى اینكه حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود به افراد با ایمان دستور مى‏دهد که به هنگام وصیت كردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبند و اموال خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارند؛ سپس اضافه مى‏كند که اگر در مسافرت بودید و مرگ براى شما فرا رسید و از مسلمانان وصى و شاهدى پیدا نکردید، دو نفر از غير مسلمانها (اهل کتاب) را براى اين منظور انتخاب نمائيد و آنها را وادار به سوگند کنید. بنابراین قرآن تصریح نموده به اینکه، به نام خداوند سوگند یاد كنند و شهادت بدهند بر اینکه به حق عمل نموده و ملزم به آن شوند.[9]

2. قسم بیهوده و لغو

"لغو" به چیزى ميگویند كه اثري از آثار عملي نداشته باشد و به هر كاري كه بر انجام  و یا ترك آن قسم ياد مى‏شود، باید انجام آن كار و یا تركش، رجحان داشته باشد، و گرنه لغو و بيهوده خواهد بود‏ و صرفاً از روى عادت یا سبب دیگرى بر زبان جارى میشود؛ لذا یاد کنندهی این نوع سوگندها مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد:
«لَایؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَیمَانِكُمْ وَ لَاكِن یؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَیمَان‏ ...»[10]
«خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بیهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمى‏كند ولى در برابر سوگندهایى كه (از روى اراده) محكم كرده‏اید، مؤاخذه مى‏نماید...»
قسم لغو با الفاظی مثل "نه واللَّه یا آرى واللَّه" است كه بخصوص در معاملات بیشتر ياد مى‏شود.[11]

3. قسم دروغ

قسم اگر مطابق با واقع باشد آن را صادق و راست نامند، و اگر بر خلاف واقع باشد آن را قسم دروغ گويند که يكى از گناهان كبيره است؛ چون صاحب آن در معصيت و پس از آن در آتش دوزخ فرو ميرود.[12]

مصادیق قسم دروغ در قرآن

یادکنندگان قسم دروغ را خداوند در قرآن به صراحت معرفی و بیان نموده که برخی، مورد بحث قرار میگیرد:

1. شیطان

قرآن داستان وسوسه شدن حضرت آدم و حوا توسط شيطان را بيان نموده است. خداوند همهی نعمتهاي بهشتی را براي آدم و حوا مباح نموده و فقط استفاده از درختي را ممنوع كرده بود و تا زماني كه از آن درخت ممنوعه تناول نكرده بودند، عورتشان مخفي بود؛ شيطان از اين مطلب اطلاع داشت كه هركس عورتش ظاهر باشد، در بهشت جايگاهي ندارد و بايد از آنجا بيرون رود؛ لذا با ظاهري دوستانه و خيرخواهانه آنها را وسوسه نموده و براي خوردن درخت ممنوعه راهنمایی کرد؛ بنابراین برای اینکه نقشه و نيرنگ خود را عملی سازد و به اهدافش برسد، جهت جلب اعتمادشان متوسل به سوگند دروغ شد:
«وَ قَاسَمَهُمَا إِنىّ‏ِ لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِین»‏[13]
«و براى آنها سوگند یاد كرد كه من براى شما از خیرخواهانم.»
نتیجهی قسم دروغ این شد که حضرت آدم و حوا به خاطر حسن ظني كه پيدا نمودند، به سراغ آن درخت رفته و از آن خوردند و از بهشت اخراج شدند.[14]

2. منافقان

منافق در عرف قرآن به معناى اظهار ایمان و پنهان داشتن كفر باطنى است.[15] منافقان ايمانشان در زبان و ظاهر اعمالشان است، ولي در دلهایشان كفر مستولي شده و به خداوند كفر ميورزند؛ هنگام مواجهه با مؤمنين، ادعا ميكنند كه جزء مؤمنانند، و جهت اثبات ادعايشان متوسل به سوگند و دروغ ميشوند؛ درحالیکه وقتی با كفار روبرو ميگردند، کفر و حقیقت خویش را آشکار میسازند: [16]
«وَ يحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ»[17]
«آنها به خدا سوگند میخورند که از شما هستند، در حالیکه از شما نیستند؛ ولی آنها گروهی هستند که میترسند (و بخاطر ترس از فاش شدن اسرارشان، دروغ میگویند).»
همچنین منافقان برای بدست آوردن رضایت مسلمانان،[18] بازداشتن مردم از راه خدا[19] و نیز بهانه بر عدم توانایی حضور در جهاد ،[20] به سوگند پناه میبردند.

3. مشرکان

قريش مکه وقتي مطلع شدند كه اهل كتاب، پيامبران خود را تكذيب كردهاند، گفتند: خداوند يهود و نصاري را لعنت كند؛ [21]در نتیجه با محكمترين سوگند به خداوند، ادعا کردند كه اگر پيامبري از سوي خداوند براي آنها بيايد، بي شك از هر امتي در هدايت پیشقدم باشند؛[22] ولي به پيمان خويش وفادار نماندند، و آمدن رسول خدا فقط بر گمراهيشان افزود؛[23] لذا قرآن در مورد آنها ميفرمايد:
«وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیمَانهِِمْ لَئنِ جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَّیكُونُنَّ أَهْدَى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا.»[24]
«آنان با نهایت تأكید به خدا سوگند خوردند كه اگر پیامبرى انذاركننده به سراغشان آید، هدایتیافته‏ترین امّتها خواهند بود؛ امّا چون پیامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله‏گرفتن از (حق) چیزى بر آنها نیفزود.»

احكام قسم

بر اساس تقسیمات یاد شده در انواع قسم، بر هر سوگندی نسبت به نوع آن، حکم خاصی بار میشود:

1. حکم قسم دروغ

قسم دروغ بدترین نوع سوگند است كه در قرآن احکام و کیفر خاصی بر این نوع قسم بیان شده است؛ از جمله در مورد منافقان میفرماید:
«یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ كلَِمَةَ الْكُفْرِ... فَإِن یتُوبُواْ یَكُ خَیرًْا لهَُّمْ وَ إِنیتَوَلَّوْاْ یعَذِّبهُْمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فىِ الدُّنْیا وَ الاَْخِرَةِ...»[25]
به خدا سوگند مى‏خورند كه (در غياب پيامبر، سخنان نادرست) نگفته‏اند در حالى كه قطعاً سخنان كفرآميز گفته‏اند... (با اين حال،) اگر توبه كنند، براى آنها بهتر است و اگر روى گردانند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت، به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد...»
خداوند آنان را در دنيا به بدنامي، اندوه و حسرت و در آخرت به عذاب دردناك دوزخ مبتلا خواهد كرد.[26]
همچنین خدای تبارک در مذمت اهل كتاب (یهود و نصاری) به دلیل مبادله و معاوضهی سوگند و پیمان الهى با بهاى ناچیز دنیوی، عدم كرامت آنها در نزد خداوند و کیفر اخرویشان را به وضوح بیان نموده است به اینکه «آنان بهره‏اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى‏گوید و به آنان در قیامت نمى‏نگرد و آنها را از گناه پاك نمى‏سازد و عذاب دردناكى براى آنهاست.»[27]‏

2. حکم قسم بیهوده

قسم‏ لغو كه هیچ گونه اثرى ندارد، اولاً نباید به آن اعتنا كرد؛ ثانیاً شکستن این نوع قسم كفاره ندارد؛ چون از روى اراده و تصمیم نیست:[28]
«لَّایؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَیمَانِكُمْ ...» [29]
«خداوند شما را به خاطر سوگندهایى بیهوده (و خالی از اراده)، مؤاخذه
نمیکند...»

3. حکم قسم جدي و کفارهی آن

اين نوع از سوگند، قسمهايي هستند كه با اراده و تصميم جدي ياد ميشوند كه یادکنندهی آن در برابر سوگندی که میخورد، مورد مؤاخذه قرار میگیرد و موظف است به آن عمل کند:[30]
«...وَ لَكِن یؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَیمَانَ»[31]
«...خداوند شما را در برابر سوگندهایى كه (از روى اراده) محكم كرده‏اید، مؤاخذه مى‏نماید»
کفارهای که خدای متعال در قرآن برای شکستن قسم بیان نموده، به ترتیب ذیل است:
«...فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشرََةِ مَسَاكِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَاتُطْعِمُونَ أَهْلِیكُمْ
أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تحَْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْیجَِدْ فَصِیامُ ثَلَثَةِ أَیامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ
أَیمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ...»[32]
«...كفاره این گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى‏دهید یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر و یا آزاد كردن یك برده؛ و كسى كه هیچ كدام از اینها را نیابد، سه روز روزه مى‏گیرد. این، كفارهی سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند یاد مى‏كنید (و مخالفت مى‏نمایید)...»
مسکین همان فقیری است که توانایی مخارج سالیانهاش را ندارد و مستحق زکات است؛ و مراد از "من اوسط" طعام در حد معمول است.[33]
ظاهر سیاق آیه بیانگر اینست که یاد کنندهی سوگند در پرداخت کفارهی حنث قسم، در سه تای اولی (اطعام ده مسکین، یا پوشاندن ده مسکین و یا آزاد کردن یک برده) مخیر است و هر کدام را خواست میتواند انجام دهد؛ اما بین این سه مورد و مورد آخری(سه روز روزه) ترتیب وجود دارد، به این معنا که اگر سه مورد قبلی مقدور نبود، مورد اخیر تعیین میشود و باید سه روز روزه بگیرد.[34]

شكستن قسم

شکستن قسم بر دو نوع میتواند باشد:

1. جایز یا واجب

قرآن کریم به پيامبر اكرم –صليالله عليه و آله- در مسئلهی تحریم نمودن برخي از لذتهای حلال بر خود که با سوگند محکم نموده بود، با تشريع كفاره دستور به شكستن قسم داده و فرموده:[35]
«قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكمُ‏ْ تحَِلَّةَ أَیمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَئكمُ‏ْ...‏»[36]
«خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست...»
حلیت از مطلق سوگند با اینکه با پرداخت کفاره همراه باشد، جایز نیست؛ چون شکستن قسم حرام است، و شکستن یمینی جایز است که شخص چیزی را بر نفس خویش تحریم نموده که فی نفسه حلال باشد؛ لذا این مورد از قسم، حنث آن جایز یا واجب است و جواز و وجوب شکستن آن در حقیقت دلیل بر عدم بسته شدن یمین بوده و لحاظ کردن کفاره بر آن به جهت کرامت سوگند است.[37]

2. حرام

در مواردی که شکستن قسم حرام است، در جایی است که قسم موافق با واقع باشد؛ مثل سوگند خوردن بر ترک حرام، یا ترک امر مکروه و یا امری که ضرری از ناحیهی آن مواجه انسان میشود که خداوند دستور به حفظ أیمان نموده است:[38]
«وَاحْفَظُواْ أَیمَانَكُمْ...»[39]
«و سوگندهاى خود را حفظ كنید (و نشكنید!) ...»
وفا نمودن به عهد واجب است و هرگاه شخصي با خداوند عهدي ببندد، موظف است كه بدان عمل نمايد؛ به همين جهت خداوند در قرآن ميفرمايد: پس از بستن پيمان و محكم كردن آن به وسيلهی سوگند نقض عهد نكنيد.[40]
«وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَاتَنقُضُواْ الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْكِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیكُمْ كَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُون‏»[41]
«و هنگامى كه با خدا عهد بستید، به عهد او وفا كنید! و سوگندها را بعد از محكم ساختن نشكنید، در حالى كه خدا را كفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده‏اید، به یقین خداوند از آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است!»

پی نوشت ها:

[1]. مصطفی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج9، ص262.
[2]. ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، ج‏12، ص478.
[3]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص264.
[4]. لسان العرب، ج12، ص481.
[5]. قرشی، سید علیاكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1384ش، چاپ چهاردهم، ج7، ص273.
[6]. راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، ‏1412ق،‏ چاپ اول، ص670.
[7]. موسوی، روحالله(امام خمینی)؛ ترجمه تحریرالوسیله، قم، اسلامی، 1386ش، چاپ23، ج3، ص203.
[8]. مائده/106.
[9]. مكارم شيرازي، ناصر و همکاران؛ تفسيرنمونه، تهران‏، دارالكتب الإسلامية، 1374ش‏، چاپ اول‏، ج5، صص 114-116.
[10]. مائده/89.
[11]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، 1417ق، چاپ پنجم، ج6، ص110.
[12]. طیب، سید عبدالحسین؛ ‏اطیب البیان فی تفسیر القرآن،‏ تهران، اسلام، 1378ش، ‏چاپ دوم، ج2، ص451.
[13]. اعراف/21-20.
[14]. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران‏، ناصر خسرو، 1372ش‏، چاپ سوم، ج4، ص627.
[15]. المیزان فى تفسير القرآن، ج19، ص278.
[16]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى‏، 1365ش، چاپ دوم، ج13، ص133.
[17]. توبه/56.
[18]. توبه/62.
[19]. منافقون/2.
[20]. توبه/42.
[21]. فيض كاشاني، ملامحسن؛ تفسير الصافي، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج4، ص243.
[22]. طبرسى؛ فضل بن حسن‏، تفسير جوامع الجامع‏، تهران، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم‏، 1377ش، چاپ اول، ج3، ص377.
[23]. تفسير الصافي، ج4،ص243
[24]. فاطر/42.
[25]. توبه/74.
[26]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج5، ص80.
[27]. آل عمران/77. المیزان فى تفسير القرآن، ج‏3، ص264.
[28]. تفسیر نمونه، ج1، ص204.
[29]. مائده/89.
[30]. تفسيرنمونه، ج1، ص552.
[31]. مائده/89.
[32]. مائده/89.
[33]. مقدس اردبیلى، احمدبنمحمد، زبدة البیان فى أحكام القرآن‏، تهران‏، كتابفروشى مرتضوى‏، بیتا‏، ص499.
[34]. فاضل مقداد، جمالالدین؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سیدمحمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق، چاپ اول، ج‏2، ص122.
[35]. قرشى؛ سيد علىاكبر، تفسير احسن الحديث‏، تهران، بنياد بعثت‏، 1377ش‏، چاپ سوم، ج1، ص231.
[36]. تحریم/2.
[37]. الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج‏28، ص431.
[38]. همان.
[39]. مائده/89.
[40]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج6، ص590.
[41]. نحل/91.