مجمع البیان فی تفسیر القرآن اثر ابو علی فضل بن حسن طبرسی(متون 548 ه.ق)،عالم و مفسر بزرگ شیعی در قرن پنجم و ششم هجری،یکی از مهمترین و مشهورترین تفاسیر مأثور شیعی به زبان عربی است که مورد توجه دانشمندان همهء مذاهب اسلامی واقع شده است.سبک و شیوهء تدوین و تبویب این تفسیر،در میان تفاسیر جهان اسلام بینظیر است.مجمع البیان شامل مباحثی چون:قرائت،اعراب،لغات،بیان مشکلات،ذکر مطالبی در معانی و بیان،شأن نزول آیات،اخبار و روایات مربوط به آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات و بیان ارتباط و تناسب آیات و سور است و از اینرو یک دائرة المعارف قرآنی محسوب میشود.از امتیازات تفسیر مجمع البیان این است که مؤلف آن بدون هیچگونه تعصبورزی از منابع و تفاسیر شیعه و سنی بهره جسته است و هنگامی که به نقد دیدگاههای اهل سنت پرداخته، روشی عالمانه در پیش گرفته است.شاید از همینروست که مجمع دار التقریب بین المذاهب الإسلامیه مصر که علمای همهء فرق اسلامی جهان در آن شرکت داشتند،به اتفاق تصویب کرد که این تفاسیر در اختیار عموم قرار گیرد که با مقدمهای عالمانه از علامه حاج شیخ محمد تقی قمی،دبیرکل دار التقریب،و مقدمهای وزین به قلم عالم بزرگ شیخ محمود شلتوت،رئیس جامع الازهر، چاپ و در کشورهای اسلامی منتشر شد.شیخ شلتوت،مفتی بزرگ اهل سنت و دانشمند روشنبین مصر،در مقدمهء خود بر این تفسیر نوشته است:«مجمع البیان در میان کتابهای تفسیری بیهمتاست. این تفسیر با گستردگی،ژرفا و تنوع در مطالب و تقسیم و تبویب و ترتیب دارای ویژگی و امتیازی است که میان تفاسیر پیش از آن بینظیر و میان آثار پس از آن کمنظیر است».1همچنین استاد محمد تقی قمی-از اندیشمندان
اصلاحگر و از تلاشگران در راه نزدیکی مذاهب-در اینباره مینویسد: «جماعت تقریب،برای ایجاد تفاهم و برادری اسلامی در میان امت و نزدیک شدن دلهای شیعه و سنی و مسلمانان شرق و غرب گیتی به یکدیگر،چاپ و نشر مجمع البیان را بهعنوان غذای سالم فکری و قرآنی برای جهان اسلام برگزید و نویسندهء این تفسیر را چهرهء منصف و آزادمنشی شناخت که هنگام نگارش اثر خود،هیچگاه از شاهراه ادب و بلندنظری قرآن منحرف نشده و به راه جدال گام نسپرده است»2.نیز هیأت مسئول آمادهسازی این تفسیر2برای چاپ که مرکز جهانی دار التقریب افراد آن را از میان دانشمندان بزرگ و زبدهء مسلمان گلچین کرده بود،در خصوص آن نوشتند: «تفسیر مجمع البیان به قلم علامه طبرسی،دائرة المعارف منظم و مرتبی است که تمامی فنون قرآن را در خود جمع کرده است و از امتیازات بینظیر آن این است که دیدگاههای گوناگون در تفسیر آیات را،از خاندان رسالت گرفته است».4
متن عربی این تفسیر بارها چاپ و منتشر شده است.5یکی از چاپهای خوب آن،چاپی است با تحقیق و پانوشتهای علامه ابو الحسن شعرانی که در تهران منتشر شده است.6این تفسیر گرانسنگ نخستینبار،به پیشنهاد و تصمیم مؤسسهء انتشارات فراهانی،توسط گروهی از مترجمان در 27 مجلد به فارسی برگردانده شد که نخستین مجلد آن در 1349 ه.ش.و مجلد پایانی در 1359 ه ش.منتشر شد و در اختیار عموم قرار گرفت.7
این گروه مترجمان،عبارتاند از:شهید دکتر محمد مفتح،حسین نوری،دکتر احمد بهشتی،سید هاشم رسولی محلاتی،رضا ستوده، محمد رازی،علی کاظمی،علی صحت و دیگران.8این ترجمه از هنگام انتشار به سبب همت،دقت و تتبع مترجمان،مورد توجه محافل علمی و عموم علاقهمندان قرار گرفت،ولی یکی از انتقاداتی که از همان آغاز مطرح شد،یکنواخت نبودن نثر آن از نظر نگارش بود.از اینرو ناشر این ترجمه،پس از 25 سال بر آن شد تا این مجموعهء نفیس را با ترجمه،ویرایش و حروفچینی جدید منتشر کند تا پاسخگوی نیاز جامعهء امروز باشد.این مهم به علیرضا کرمی از محققان بخش تحقیقات دار القرآن آیت اللّه العظمی گلپایگانی(ره)سپرده شد.9مترجم در این تلاش مجدد،بر ترجمهء دگربارهء آیات از آغاز تا انجام،برگردان تفسیر و بازنگری و بازآفرینی آن با تغییر پارهای از واژگان و ساختار جملهها و نگارش روانتر و گویاتر به زبان روز همت گمارده است.وی ترتیب و نحوهء کار تحقیقی خویش را چنین وصف کرده است:
«ترجمهء آیات در عباراتی روانتر و گویاتر با افزودن واژهها و گاه جملههای روشنگر در کروشه؛بازنگری متن و جایگزینی واژههای زیباتر و مناسبتر و بازسازی ساختار جملهها و نگارش آنها به یک قلم؛افزودن عناوینی مناسب و گویا با الهام اط بحثها؛آوردن متن روایات درسآموز و جالب و مراعات ظرافتها و ریزهکاریهای دیگری که موضوع هر بحث را روشنتر کرده است؛استخراج مدارک و منابع روایات از دیرینهترین و معتبرترین کتابها و اسناد شیعه و سنی که پیش از تفسیر مجمع البیان نوشته شدهاند؛نگارش نکاتی در آغاز هر سوره تحت عنوان«آشنایی با این سورهء مبارکه» و نکاتی در پایان هر سوره تحت عنوان«پرتوی از سوره»؛تنظیم مطالب هر فصل بدین صورت که از آغاز هر سوره تا پایان آن،هر بار ابتدا شماری از آیات که در نهایت به قدر یک پاراگراف است، قرار میگیرد؛به دنبال آن،ترجمهء همان آیات؛سپس نگرش بر واژهها؛بعد از آن شأن نزول آیات؛و آنگاه تفسیر آیات؛و در پایان هر بحث گاه در مبحثی جداگانه تحت عنوان«پرتوی از آیات» نکات درسآموزی که چکیدهء پیام آن آیات است،به صورت فشرده به قلم نگارنده ترسیم میشود.با این بیان عناوین هر بحث یا هر بخش بدین صورت تنظیم میشود:1-آیات؛2-ترجمهء آیات؛ 3-واژهها؛4-شأن نزول؛5-تفسیر؛6-پرتوی از آیات».10
راقم این سطور نخستین بار با این اثر در هشتمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم به سال 1380 ه ش.آشنا شد که در آن سال برای اولین بار مجموعهء کامل ترجمهء تفسیر مجمع البیان عرضه شده بود و بنا به مناسبتی دو مجلد 25-26 و 27-28 (مطابق با اجزای 25 تا 28 قرآن کریم)را مطالعه کرده و پس از مطالعه و تطبیق آن با متن عربی تفسیر،برخی ایرادها و اشکالات اساسی در این کار به نظر رسید و حال فرصتی دست داد تا در قالب نوشتار حاضر عرضه شود.
الف)مترجم محترم به سلیقهء خود و شاید بنابر آنچه در مقدمهء ناشر نیاز جامعهء امروز نامیده شده،بحثهایی از تفسیر را حذف کرده و در مقدمهای که بر ترجمه نگاشته نیز هیچ اشارهای به این کار نکرده است،بهگونهای که خواننده چنانچه به متن عربی تفسیر یا ترجمهء پیشین آن مراجعه نکند و از پیش با شیوهء تفسیری مرحوم طبرسی آشنایی نداشته باشد،به هیچ روی متوجه نمیشود مباحثی از این تفسیر از قلم افتاده و حذف شده است. این بخشها که در متن اصلی تقریبا در تفسیر تمامی سور و آیات تکرار میشوند،عبارتاند از:
-القراءة(که در ترجمهء قبلی قرائت آیات ترجمه شده)که مشتمل بر اختلاف قرائات آیات مورد بحث است.
-الحجة(یا دلیل آیات طبق ترجمهء پیشین)که وجوه قرائات مذکور در القراءة از منابع متقدم یاد شده است.
لازم به ذکر است که مرحوم طبرسی معمولا از این دو بخش در تفسیر آیات نیز بهره گرفته و به آنها استناد کرده است.
-الاعراب(اعراب آیات در ترجمهء قبلی)که مشکل اعراب آیات مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و معمولا چندین وجه اعرابی برای هر مورد ذکر شده است.این بخش نیز نقش مهمی در فهم تفسیری آیات خصوصا در روش تفسیری طبرسی دارد.در واقع وجه ادبی تفسیر وی در این بخش نمایان شده است.
-اختلافها(اختلاف آن در ترجمهء قبلی)که این قسمت در ابتدای هر سوره میآید و به اختلاف در شمارش آیات پرداخته است.
-علاوه بر موارد فوق که بهطور کامل در ترجمه حذف شده، مواردی نیز در لابهلای متن نادیده گرفته شده و ترجمه نشده است.بهعنوان مثال،نکاتی از بخش«اللغة»که در ترجمهء جدید با عنوان«نگرشی بر واژهها»آمده،ترجمه نشده است.نظیر: مثالها و شواهد شعری که در بیان معنای لغوی یک واژه ذکر شده است.11همچنین در بعضی موارد بخش«النظم»که برای بیان تناسب آیات و سور آمده،ترجمه نشده است.12لازم به ذکر است که مجمع البیان از نادر تفاسیر شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده و در ذیل عنوان«النظم»،پیوند نامعلوم یا دیریاب آیات را با یکدیگر توضیح داده است که مترجم بیدلیل این بحث مهم را از ترجمه انداخته است.
ظاهرا مترجم،این بخشها را زاید و نامتناسب با نیاز جامعهء امروز تشخیص داده و در نتیجه آنها را حذف کرده است، بیآنکه به این حذفها اشاره کرده باشد.این کار دو اشکال اساسی دارد:نخست آنکه اشتهار تفسیر مجمع البیان به جامعیت آن در علوم قرآنی است و از اینرو طبرسی به درستی آن را«مجمع البیان لعلوم القرآن»نام نهاده است13و اینگونه حذفها،به جامعیت این تفسیر که از میراث شیعی به جای مانده،آسیب جدی وارد میکند و در ذهن خواننده ناآشنا تصویری نادرست از آن شکل میگیرد؛دیگر آنکه رسم امانت در ترجمه آن است که مترجم تا جایی که ممکن است در اصل تغییری ایجاد نکند و آنجا که ناگزیر از تغییر و اصلاح و دست بردن در متن اصلی است،خواننده را از این تغییرات مطلع سازد تا چنانچه خواست با مراجعه به متن اصلی به مقصود و سخن نویسنده دست یابد.اگر بنا باشد هرکس بنا به سلیقهء شخصی خود در کار دیگران دست برد و آن را براساس نظرات خود اصلاح کند،غث و سمین به هم آمیخته و تشخیص صحیح و سقیم دشوار خواهد شد.
ب)مترجم به حذف زوائد تفسیر(بنا به تشخیص خود)بسنده نکرده و در ترجمه موارد زیادی بر آن افزوده است.البته بخشی از این افزودهها در مقدمهء مترجم اجمالا یا به تصریح اشاره شده است که عبارتند از:
-ترجمهء آیات:البته این بخش در ترجمهء قبلی نیز وجود داشته و مترجم به اصلاح عبارات و واژگان پرداخته و در مواردی جملاتی روشنگر در میان کروشه بر ترجمه افزوده است.از اشکالات عمده در این بخش،دخل نظر تفسیری خاص مترجم در ترجمه است. به عبارت دیگر مترجم بنا به نظریهء تفسیری مقبول نزد خود، ترجمهء آیات را نگاشته و این در حالی ست که در بعضی موارد این رأی،نظر مرجوح مفسر بوده و با«قیل»آمده یا اصلا در آرای تفسیری او نیست.ولی باوجود این بخش،اینگونه به خواننده القا میشود که این نظر،رأی اصلی مفسر بوده یا بر آن تأکید داشته است.به نظر میرسد با فرض لزوم چنین بخشی در ترجمهء تفسیر،لازم است ترجمهء آیات براساس نظر اصلی و رأی مقبول مفسر صورت پذیرد و چنانچه این امر مقدور نیست،به جای ترجمهء جدید آیات،از یکی از ترجمههای شناخته شده و مقبول در عرف کارشناسان علوم قرآنی استفاده شود و البته این مطلب به اطلاع خواننده نیز رسانده شود.در این صورت این ترجمه از آیات صرفا برای آمادهسازی ذهن مخاطبان برای فهم بهتر تفسیر آیات بوده و مستقل از نظرات و آرای تفسیری مفسر خواهد بود.
-نکاتی در آغاز هر سوره با عنوان«آشنایی با این سوره»آمده که در آن به موارد زیر پرداخته شده است:شمارهء سوره در ترتیب کنونی مصحف و ترتیب نزول؛نام سوره و وجه تسمیهء آن؛زمان نزول که مترجم از آن تعبیر به«فرودگاه سوره»کرده و در آن به بحث مکی و مدنی بودن سوره پرداخته است.البته این بخش از تفسیر مجمع البیان اخذ شده است؛شمار آیات،واژهها و حروف سوره که تعداد آیات از«عدد آیهها»در تفسیر گرفته شده و تعداد واژگان و حروف افزودهء مترجم است؛پاداش تلاوت سوره که عینا همان بخش«فضلها»از تفسیر است؛دورنمایی از مفاهیم سوره که به تشخیص مترجم نکات و مطالبی از سوره فهرستوار ذکر شده است.
-اضافاتی در بخش«اللغة»(نگرشی بر واژهها):با اینکه مترجم از مطالب مذکور در بخش اللغة در تفسیر مجمع البیان در ترجمهء خود بهره جسته،ولی ساختار بیان آن را تغییر داده و علاوه بر حذفهایی که در آن انجام داده(که پیشتر بدان اشاره شد)برخی لغات که از نظر مترجم دشوار بوده به این بخش افزوده شده و توضیحاتی در معنای آن کلمات نیز آورده است و البته هیچجا به منبع مطالب افزوده در این بخش اشاره نکرده است.14 همچنین هیچ تفکیکی بین لغات مذکور در تفسیر و لغات افزوده شده صورت نگرفته و خواننده نیز از این موضوع آگاه نشده است. علیرغم اینکه این کار فی نفسه امری درخور تحسین است و خصوصا برای خوانندگان ناآشنا با زبان قرآن،راهگشاست،ولی آمیختگی توضیحات مفسر دربارهء لغات و افزودههای مترجم کار شایستهای نیست.چه از جمله مزایای تفسیر مجمع البیان بحثهای وافی مرحوم طبرسی در ادبیات عرب اعماز لغت و اعراب است ولی درهم آمیختن نظرات مترجم با آرا و اقوال مفسر گرانقدر،به استواری ومتانت کار مفسر لطمه میزند و اعتبار آن کاهش مییابد.بهویژه روشن نیست که مترجم از چه منبع یا منابعی برای شرح لغات مشکل استفاده کرده و آیا این منابع که مفسر بدانها استناد جسته هم ارز است یا خیر.
-اضافاتی در تفسیر آیات:عمل مترجم در ترجمهء بخش «المعنی»(تفسیر آیات)بسیار عجیب است و وی در اغلب موارد ابتدا ترجمهای اجمالی از آیه را تکرار کرده و در ادامه نیز به مطالب تفسیری مؤلف بسنده نکرده،بلکه توضیحات زائدی از جانب خود بر آن افزوده است.همچنین در ترجمهء کلمات و عبارات از عطف کلمات مترادف و هممعنا بسیار استفاده کرده است.بدین جهت این بخش بسیار طولانی و حجیمتر از متن اصلی و در نتیجه خستهکننده شده است.تمام این بسط و تفصیلها و حشوهای زاید در حالی است که گاه بخشی از توضیحات تفسیری طبرسی ذیل آیات نادیده انگاشته شده و ترجمه نشده است.15
-نکاتی در پایان هر بخش یا مجموعهء آیات با عنوان«پرتوی از آیات»و در پایان هر سوره ذیل«پرتوی از سوره»،نکات درسآموز و چکیدهء پیام آن آیات یا سوره از نگاه مترجم در آنها ذکر شده است.البته خوشبختانه مترجم در مقدمهء خود به افزودن این بخش، تصریح کرده است.
آنچه در اینجا باید بر آن تأکید شود عدم امانتداری مترجم و پایبند نبودن وی به متن اصلی تفسیر است،بیآنکه به دخل و تصرفهای روی داده اشارهای شده باشد.حداقل آسیب این عمل،آن است که خوانند هر آنچه مطالعه کرده به حساب مؤلف خواهد گذاشت و با خود چنین خواهد اندیشید که تمامی مطالب فوق عینا ترجمهء عبارات تفسیر مجمع البیان است.بدیهی است که در اینجا نباید از خواننده انتظار داشت که با مراجعه به متن عربی تفسیر و تطبیق آن با ترجمه به این موضوع پیبرد.چرا که پیشفرض خوانند همواره این است که مترجم امانت را که شرط اول ترجمه است،رعایت کرده است.روا نیست که مترجم بیدلیل در متن مؤلف دست برده،ساختار و چینش مطالب را تغییر دهد و مطالبی را از جانب خود بر آن بیفزاید،بیآنکه خواننده را از این تغییرات آگاه کند.به علاوه در اکثر موارد،مرجع افزودهها نیز ذکر نشده و چنانچه خواننده همچون نگارنده با دقت در متن اصلی و مقایسه با ترجمه یا به دلیل شناخت قبلی خود از تفسیر به اضافات در ترجمه پیبرد،تمامی مطالب را برآمده از نظرات شخصی مترجم بدون استناد به منبعی معتبر و قابل اعتماد تلقی خواهد کرد.باری، چنین کاری شایستهء یک محقق نیست که اینطور بیمهابا در تفسیری ارزشمند و میراث گرانبهای شیعی دست برد و به بهانهء ترجمهء و امروزی کردن نگارش آن،آرا و نظرات شخصی خویش را در پوشش نام عالمی جلیل القدر نظیر علامه طبرسی طرح کند.
ترجمهء پیشین این اثر،علیرغم آنکه به دست فضلا و دانشمندانی چون مرحوم دکتر محمد مفتح و سید هاشم رسولی محلاتی صورت پذیرفته،ترجمهء روان و شیوایی نیست.گویا مترجمان بیش از آنکه به شیوایی و روانی آن توجه کنند،به ترجمهء لفظ به لفظ و پایبندی به متن اصلی تفسیر اصرار داشتهاند و این اصرار در سراسر ترجمهء ایشان هوایداست.به علاوه،ویراستاری در کار نبوده که این ترجمهها را یک دست سازد.البته راقم این سطور،هرگز قصد ندارد از ارزش و اهمیت کار سترگ ایشان آن هم در سالهای دههء پنجاه که جامعهء فارسیزبان به ترجمهء فارسی این متون دسترسی نداشت،بکاهد؛بلکه صرفا بر آن است تا بر دغدغههای ناشر و مترجم دربارهء ویرایش و حروفچینی مجدد آن تأکید کند.ولی سؤالی که با خواندن ترجمهء جدید و مقایسه با ترجمهء پیشین به ذهن متبادر میشود آن است که ویرایش مجدد و نگارش امروزی در این ترجمه چه معنایی دارد.
به نظر میرسد مترجم مراد از ویرایش را به درستی درنیافته و نگارش امروزی را بازی با کلمات و سخنپردازیهای طولانی و خستهکننده فرض کرده است.حال آنکه ممکن بود با توان و وقتی که مترجم صرف چنین امری کرده و یا حتی کمتر از آن،ترجمهءپیشین این اثر را به خوبی ویرایش و آن را برای خواننده،خصوصا نسل جوان،دلنشین و جذاب کرد.
در واقع مترجم با دخل و تصرف در متن و بسط و تفصیلهای زاید که از جانب خود در ترجمه وارد کرده،نهتنها گامی در جهت روان شدن و گویا شدن ترجمه برنداشته،بلکه به هدف و غرض مؤلف که بیان و ایضاح مشکلات آیات و رفع ابهامات از آنها بوده، صدمهای جدی وارد ساخته است.چه خواننده که میتوانست با مطالعهء توضیح کوتاهی که علامه طبرسی دربارهء آیهای آورده،به تفسیر و مقصود آن دست یابد،در پیچ و تاب جملات توضیحی، غیرضروری و اغلب بدیهی و خستهکنندهء مترجم گرفتار میشود و از مراد اصلی مؤلف باز میماند،بهویژه در مواردی که مترجم توضیحات خود را بر نظر تفسیری مؤلف ترجیح داده و جایگزین آن کرده است.
مسألهء ویرایش در اینجا خاتمه نمییابد،بلکه به دلیل به کارگیری معادلهای نامأنوس و خودساختهء مترجم برای برخی واژگان عربی که اغلب عینا در متون فارسی کاربرد دارد، حدت بیشتری یافته و بر مغلق شدن ترجمه افزوده است.16 نوع واژگان و اصطلاحات به کار رفته در ترجمه و نیز اضافات مترجم(نظیر عناوینی که متناسب با بحثها افزوده شده)حاوی نوعی بار احساسی و تداعیگر خطابهای انقلابی است.گویا مترجم سعی بر القای این فضای احساسی و انقلابی بر مخاطب داشته است.کلماتی چون:تبهکاران،بیدادپیشگان،خودکامگی، اصطلاحناپذیران،کفرگرایان،بداندیشی،جریانهای ارتجاعی، قانونشکنان،حقناپذیری و...که به کرات در متن استفاده شده است،فضای متن را بسیار سنگین و پرطمطراق کرده و مطالعهء آن را برای خواننده دشوار میسازد.این شیوهء ترجمه،متن عالمانه و روشنگرانه تفسیر را به خطابهای احساسی و پرهیاهو فروکاسته است.ظاهرا مراد مترجم از بازنگاری متن و جایگزینی واژههای زیباتر و مناسبتر همین بوده است.
نگارنده با مقایسهء ترجمهء پیشین و ترجمهء جدید بر این باور است که مترجم فارغ از دغدغههای مترجمان در ترجمهء عالمانهء قبلی که کاملا مقید به متن عربی تفسیر بوده است به بازنویسی مجدد آن پرداخته و در مواردی اصلا به متن عربی توجه نشده بلکه در عوض توضیحات مفصلی از مترجم جایگزین شده است،تا جایی که به خستگی خواننده میانجامد.حتی در برخی موارد چیزی جز خطابهای آتشین از مترجم(و نه از مؤلف تفسیر)باقی نمانده و چه بسا نقطهنظر تفسیری علامه طبرسی مغفول مانده است. جالبتر این است که در شناسنامهء کتاب،نام ویراستار این ترجمه نیز به چشم میخورد،ولی ردپای او در اثر ناپیداست.روشن نیست او چه وظیفهای داشته و آیا یک صفحه از این ترجمه را با ترجمهء پیشین یا متن عربی مقایسه کرده است؟آیا او با علم به این کاستیها و اشکالات بر آن صحه گذاشته است؟
برخلاف آنچه مترجم مدعی شده است که«مدارک و منابع روایات تفسیری را از دیرینهترین و معتبرترین کتابها و اسناد شیعه و سنی که پیش از تفسیر مجمع البیان نوشته شده،استخراج کرده است»با نگاهی گذرا به کل ترجمه و پاورقیهای آن میتوان به عکس این موضوع پیبرد.در ذیل بهعنوان نمونه منابع پرتکرار که مترجم به آنها ارجاع داده و تعداد دفعات تکرار آنها در مجلد 27-28 ذکر میشود:
-نور الثقلین،شیخ عبد علی هویزی(متوفی 1112 ق):107 مرتبه؛-ثواب الاعمال،شیخ صدوق(متوفی 381 ق):14 مرتبه؛- بحار الأنوار،علامه مجلسی(متوفی 1111 ق):13 مرتبه؛-تفسیر القمی،علی بن ابراهیم قمی(متوفی 307 ق):11 مرتبه؛-تفسیر البرهان،سید هاشم بحرانی(متوفی 1107 ق):7 مرتبه.
-تفسیر قرطبی(الجامع الاحکام القرآن)، ابو عبد اللّه قرطبی(متوفی 671 ق):68 مرتبه؛ -الدر المنثور،جمال الدین سیوطی (متوفی 911 ق):19 مرتبه؛-تفسیرروح البیان،اسماعیل حقی بر سوی(متوفی 1127 ق):12 مرتبه؛-فی ظلال القرآن،سید قطب(متوفی 1386 ق):7 مرتبه.
مترجم به منابع دیگری نظیر:الحیاة،تفسیر العیاشی،المیزان، وسایل الشیعة از منابع شیعی و تفسیر المراغی،تفسیر کشاف،تفسیر کبیر فخررازی،تفسیر الطبری،تفسیر الثعلبی،سیره ابن هشام،مغازی واقدی،صحیح بخاری و صحیح مسلم از منابع اهل سنت نیز ارجاع داده که تعدا دفعات تکرار آنها کمتر از انگشتان یک دست است.
در حالی که مرحوم طبرسی،تفسیر خود را در سال 536 ق.تألیف کرده و به سال 548 ق.در گذشته است،چگونه منابعی همچون: نور الثقلین هویزی(متوفی 1112 ق)،تفسیر قرطبی(متوفی 671 ق)، الدر المنثور سیوطی(متوفی 911 ق)و بحار الأنوار مرحوم مجلسی (متوفی 1111 ق)که بیشترین تعداد ارجاع به آنهاست و همگی پس از طبرسی وفات یافتهاند،منابع متقدم بر آن محسوب میشوند.چنانچه مترجم میخواست به گفتهء خویش عمل کند،شایسته بود به تفسیر طبری و تفسیر البیان شیخ طوسی مراجعه میکرد و متون آنها را باهم تطبیق میداد،چه ظاهرا مرحوم طبرسی از تفسیر طبری به نام جامع البیان عن تأویل القرآن بسیار بهره گرفته و ازهمینرو آن را مجمع البیان لعلوم القرآن نام نهاده که شباهت زیادی با نام تفسیر طبری دارد.17همچنین تفسیر وی بسیار متأثر از التبیان شیخ طوسی است. چنانکه خود در مقدمهء تفسیرش به آن اشاره کرده و کار خود را،نظم دادن به مطالب التبیان و تکمیل آن برشمرده است.18
نکته جالب دیگر این است که گاه در ارجاع منابع متقدم نظیر سیره ابن هشام و مغازی واقدی در کنار منابع متأخری چون بحار الأنوار ذکر میشود که نمیتوان فهمید مراد مترجم از این کار چه بوده است.19
آنچه گفته شد،مستقیما به مترجم بازمیگشت.اما برخی از ایرادها و کاستیها به ناشر که همت خویش را در این مهم صرف کرده،مربوط میشود.ترجمهء پیشین اثر با امکانات چاپ آن زمان در 27 جلد-البته با کیفیتی نه چندان منطبق بر سلیقههای خوانندگان کنونی-منتشر شده است که درخور تحسین و شایستهء تقدیر است.اما در شرایط کنونی که شاهد رشد چشمگیر امکانات نشر هستیم،انتظارات نیز فزونی یافته است.راقم این سطور امسال در بخش کتب عربی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به چاپهای تکجلدی از کتابهایی برخورد کرد که پیشتر در چندین مجلد چاپ شده بودند،بهگونهای که بازدیدکننده ترغیب میشد یک جلد برای کتابخانهء شخصی خود تهیه کند.غرض اینکه وقتی میتوان با تغییران سادهای در اندازه و نوع قلم،کتابی با کیفیت بهتری عرضه کرد،چرا باید ترجمهء تفسیر مجمع البیان د رحجمی سه برابر اصل عربی آن چاپ شود.البته نگارنده از دغدغههای مالی ناشران بیاطلاع نبوده و چه بسا این نوع کار نتیجهء همان نگرانیها باشد،اما از این نکته نیز نباید غافل بود که وقتی خواننده با چنین کتاب حجیمی مواجه میشود،ترجیح میدهد از آن در یک کتابخانهء عمومی استفاده کند تا اینکه یک دوره از آن برای کتابخانهء شخصیاش خریداری کند.که هم از پس خرید آن برنمیآید و هم جای مناسبی برای نگهداری آن در منزل ندارد وگرنه کم نیستند کسانی که به دلیل آشنایی اندک بازبان عربی،راغباند یک نسخهء فارسی از تفسیری گرانسنگ و شیعی در منزل داشته باشند که هراز گاهی به آن مراجعه کرده و از آن بهره گیرند.
نکتهء دیگری که ممکن است برای ناشر جالبتوجه باشد، این است که نرمافزاری که برای درج متن قرآن در لابهلای متون تفسیر استفاده شده و اتفاقا نگارنده نیز از آن بسیار سود جسته، اشکالاتی هم دارد که عینا به متن تفسیر منتقل شده و از چشم ناشر به دوره مانده است.20البته باز جای شکرش باقی است که نرمافزار مذکور غلط تایپی نداشته که به متن منتشر شده،راه یابد.اما در عوض در سایر جملات عربی که به سلیقهء مترجم به همراه ترجمه آورده شده،غلطهای مطبعی فراوان دیده میشود که ظاهرا از چشم مترجم،ویراستار و نمونهخوان متن به دور مانده است.21
5-علیرغم تمامی موارد فوق،متأسفانه تلخیصی از این ترجمه با عنوان:تفسیر بیان از سوی همان ناشر و به گزینش و نگارش دکتر محمد بیستونی منتشر شده است که هدف از آن: «استفادهء عملی عموم جامعه خصوصا جوانان از مفاهیم ارائه شده در تفسیر»یاد شده است.جدای از نقدهایی که به همین تلخیص وارد است22،این سؤال اساسی همچنان باقی است:
«آیا میراث تفسیری شیعی شایستهء چنین رفتاری است؟»
(1).طبرسی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،مصر،ج 1،ص 20،به نقل از حسین کریمان،طبرسی و مجمع البیان،تهران:انتشارات دانشگاه تهران،چاپ اول 1341،ج 2، ص 27.
(2).همان.
(3).محمد محمد المدنی،رئیس علوم اسلامی در«کلیة دار العلوم بجامع القاهرة»و عبد العزیز محمد عیسی استاد«کلیة الشریعه بالجامع الازهر»و محمد اسماعیل عبده از «کلیة دار العلوم بجامع القاهرة».
(4).همان،ج 1،ص 6،به نقل از حسین کریمان،ج 2،ص 48.
(5).ازجمله چاپ قاهره:دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه،با مقدمه شیخ محمود شلتوت،1378 ق،12 جزء،قطع وزیری؛چاپ بیروت:دار إحیاء التراث العربی،1379 ق، 10 جزء در 5 مجلد،قطع رحلی.
(6).مشخصات کتابشناختی آن چنین است:طبرسی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،چاپ ابو الحسن شعرانی،تهران:مکتبة العلمیة الاسلامیة،چاپ اول،1338 ق، قطع رحلی.
(7).طبرسی،ترجمه تفسیر مجمع البیان،ترجمه علی کرمی،تهران: انتشارات فراهانی،1382،مقدمه ناشر،ص 33.
(8).همان؛نیزنک.طبرسی،ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه دکتر مفتح و دیگران،تهران:انتشارات فراهانی،1349-1359،شناسنامه مجلدات 1-27.
(9).همان.
(10).همان،سخن مترجم،صص 48-49.
(11).بهعنوان نمونه نک.طبرسی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،چاپ سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل اللّه یزدی طباطبایی،ج 9-10،صص 125-126،135- 136،145،153-154،159-160،173؛و مقایسه کنید با:ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی،ج 25-26،صص 487،526،568،598،621،691-692.
(12).بهعنوان نمونه نک،طبرسی،مجمع البیان،ص 244(سوره ذاریات)،ص 364 (سوره حدید)،ص 445(سوره منافقون)،ص 465(سوره طلاق)؛قس ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج 27-28،همان سورهها.
(13).طبرسی،مجمع البیان،مقدمه،ص 77.
(14).برای نمونه نک.طبرسی،مجمع البیان،ج 9-10،صص 228-244؛قس ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج 25-26،صص 985-1025،ج 27-28،صص 31-66.
(15).بهعنوان نمونه نک.ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج 25-26،صص 626،640، 861،931،943،958،991-992،1007؛قس طبرسی،مجمع البیان،ج 9-10، صص 161،163،202،215،218،223،229،232-234.
(16).برای نمونه:گزافهکار(-مسرف)؛کفرانگری(-کفر)؛حقستیزی(-جحود)؛ کافرون(-کفرگرایان)؛مؤمنون(-توحیدگرایان)؛طاغی(-قانونشکن)؛ظالمون(- بیدادپیشگان)؛موارد بسیار دیگر که به دلیل کثرت استعمال این واژگان در متن عربی و معادلهای آنها در ترجمه فارسی،آدرسها ذکر نشد.
(17).حسین کریمان،ج 2،ص 20.
(18).طبرسی،مجمع البیان،مقدمه،صص 75-76.
(19).برای نمونه نک.ترجمه مجمع البیان،ترجمه علی کرمی،ج 25-26، صص 721،723،730،764،ج 27-28،ص 651،668،728.
(20).برای نمونهنک.ترجمه مجمع البیان،ج 25-26،ص 510،احقاف:17؛ ص 701،فتح:20؛ص 752،فتح:26؛ص 857،حجرات:13؛ص 974،ق:41؛ ج 27-28،ص 144،نجم:20.
(21).برای نمونه نک،همان،صص 520،576،612،613، 634،644،727،728،732،764،و موارد بسیار دیگر.
(22).نک.علیرضا بهاردوست،کتاب ماه دین،ش 79-78،صص 12-14.