شرح أنوار بر أنوار در پرتو تبیان مجمع بیان و کشف اسرار روح جنان(2)

پدیدآورسیدامیر محمود انوار

نشریهدانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران

شماره نشریه139_140

تاریخ انتشار1390/01/17

منبع مقاله

share 778 بازدید
شرح أنوار بر أنوار در پرتو تبیان مجمع بیان و کشف اسرار روح جنان(2)

سیّد امیر محممود انوار

بسم اللّه الرّحمن الّرحیم
ألحمدلله الّذی نزّل الفرقان علی عبده‏ لیکون للعالمین نذیرا
اثر:سیّد امیر محممود انوار
از:دانشگاه تهران

چکیده:

بحمداله تعالی مقالهء نخستین در شمارهء 1 و 2 سال 75 در شرح‏ خطبهء تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل دربارهء بسم اللّه و أخبار و احادیث و روایات شیعی و سنّی دربارهء این بزرگترین آیهء قرآن کریم‏ گفته آمد و سخنان بزرگان مفسّران چون طبری و طوسی و زمخشری و طبرسی و ابو الفتح رازی و میبدی و قاضی بیضاوی و سیوطی و بحرانی و دیگران رحمهم اللّه تعالی دربارهء آن بیان گردید.
اکنون در دومین مقاله از سلسله مقالات شرح أنوار بر أنوار به ذکر معانی باء و جایگاه اسم و عقاید مفسران دربارهء آن با استدلالهایی‏ می‏پردازیم و شمّه‏ای از گفتار مفسران بزرگ شیعی و سنّی و تفاسیر و اشعار ادبی و عرفانی را یاد می‏کنیم،تا إن شاء اللّه کوششی جهت سیردر تفسیر تطبیقی و استدلالی قرآن کریم و راهگشای دانشجویان‏ در پژوهشهای قرآنی و بالی برای پرواز به أفقهای بی کران آیات‏ فرقانی،و الله الموفق و المعین و علیه التکلاان.
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
شرح:باء در بسم اللّه حرف جرّ است و از میان چهارده معنای آن،معنایث‏ استعانت یا مصاحبت را در این آیهء کریمه داراست.
جمعی برآنند که این باء را معنی استعانت است.حال اگر آن را برای استعانت‏ گیریم عبارت بدین معناست«در حالیکه از تیمّن و تبرّک نام و عنمایت ذات و مرام‏ جهان آرای بخشایندهء همگان در این جهان و مهربان مقرّبان و نزدیکان در آن جهان‏ یاری می‏جویم،به نگارش می‏پردازم».
گروهی از مفسران عقیدت آنست که باء بسم اللّه برای مصاحبت است.و چون این معنی را در نظر آوریم و ملابست را از باء خواهیم،ایه چنین معنی می‏دهد «در حالیکه بخاطر تیمّن و تبرّک با نام جهان آرای بخشایندهء همگان و مهربان یاران و مقرّبان همراهم،به تصنیف می‏پردازم.»
اما تحقیق آنست:که چون در هر استعانتی،مصاحبت است و در هر مصاحبتیی نیز به تبع‏ حتصل آید.
اسم:جمعی برآنند که یاد اسم خدای تعالی در این آیهء کریمه بنا با تبرّک و تیمن‏ و تعظیم است.و بقول طبری نکته اینجاست که اسم بمعنی تسمیه یعنی مصدر است و بسم اللّه یعنی أبدأ بتسمیة اللّه قبل فعلی أو قبل قولی.یا خواننده به هنگام‏ خواندن چنین نیت می‏کند که أقرأ مبتدئا بتسمیة اللّه یا أبتدی‏ء قراءتی بتسمیة اللّه.و در این صورت کلمهء إسم بجای تسمیه نهاده شده است چون کلام که به جای تکلیم وعطاء که به جای إعطاء نهند یعنی عرب اسم مصدر را به معنی و جای مصدر بکار برده است.
مثل:اکرمت فلانا کرامة و أهنت فلانا هوانا و کلّمته کلاما بجای أکرمت فلانا اکرما و أهنت فلانا اهانة و کلّمته تکلیما.
محمد بن جریر برای اثبات این معنی به ذکر حدیثی از ابو کریب می‏پردازد که‏ سلسلهء آن به عبد اللّه بن عباس می‏رسد«قال:أوّل ما نزّل جبرئیل علی محمد(ص) قال:یا محمد،قل،استعیذ بالسمیع العلیم من الشیطان الرّجیم»سپس جبرئیل‏ گفت«قل
:بسم اللّه الرحمن الرّحیم»
و سپس ابن عباس به تفسیر و توجیه بسم اللّه‏ می‏پردازد و از قول جبرئیل چنین می‏آورد:یقول له جبرئیل:یا محمد،إقرأ بذکر اللّه ربّک و قم و اقعد بذکر اللّه که در حقیقت ذکر همان بردن نام خدا و یاد اوست. طبری بعد از ذکر حدیث فوق که دلیلی بر صحّت استنباط و درستی تأویل اوست. گوید:و هذا التّأویا من ابن عباس ینبی‏ء عن صحّة ما قلنا-من أنّه یراد بقول القائل‏ مفتتحا قراءته ب«بسم اللّه الرحمن الرّحیم»أقراأ بتسمیة اللّه و ذکره و أفتتتح القراءة بتسمیة اللّه بأسمائه الحسنی و صفاته العلی‏1
در تفاسیر شیعه چون التبیان فی تفسیر القرآن تألیف شیخ الطائفه أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی با تفسیر طبری موافقت شده است و شیخ طوسی نیز قول طبری را تأئید می‏کند و بسم اللّه را تفسیر می‏نماید و می‏گوید«فیکون علی هذا تقدیر کلام:أقرأ مبتدئا بتسمة اللّه و ابتدی قراءتی ببسم اللّه،فجعل الاسم مکان‏ التسمیة و هذا أولی،لأنّ المامور أن یفتتح العباد أمورهم بتسمیة اللّه،لا بالخبر عن‏ عظمته و صفاته کما امروا بالتسمیة علی الذبائح و الصید و الأکل و الشرب و کذلک‏ أمروا بالتسمیة عند افتتاح تلاوة تنزیل اللّه تعالی،و لا خلاف أن القائل قال لو قال‏ عند الذباحة،باللّه و لم یقل:بسم اللّه لکان مخالفا للمأمور.2
شیخ طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان همین معنی را تأیید می‏کند و می‏گوید «فعلی هذا یکون تقدیر الکلام ابتداء قراءتی بتسمیة اللّه أو أقرأ مبتدئا بتسمیة اللّه و هذا القول أولی بالصوّاب لأنا إنما أمرنا بأن نفتتح أمورنا بتسمیة اللّه لا بالخبر عن‏ کبریائه و عظمته کما أمرنا بالتسمیة علی الأکل و الشرب و الذبائح الاتری أن الذابح‏ لو قال باللّه و لم یقل باسم اللّه لکان مخالفا لما أمر به‏3
شیخ ابو الفتوح رازی نیز بر این عقیدت است آنجا که گوید:
اکنون بدان که اسم دگر باشد و مسمّی دگر و این شبهه است آنان را که عین‏ گویند بغایت رکیک،برای آنکه اسم باشدو مسمّی نباشد و مسمّی باشد و اسم‏ نباشد و یم مسمّی را بسیار اسماء باشد و در یک بسیار مسمّیات اشتراک کنند چو الفاظ مشترک فی قولهم عین و جون و شفق.اگر اسم مسمّی بودی بایستی که‏ آنکس که آتش گفتی زبانش بسوختی و آنکس که عسل گفتی دهانش شیرین شوی و این تجاسر باشد و چگونه تجاسر باشر شاید کردن با ارتکاب این و خدای تعالی را در قرآن و أخبار هزار و یک نام است.اگر اسم و مسمّی یکی باشد،بهر اسمی مسمّی‏ باشد تا لازم آیدکه هزار و یک خدا باشد و دیگر آنکه اسم مسموع و مکتوب و مقروّ باشد و مسمّی باین صفات نباشد.دیگر مسمّی در یکجا بود و نامش پراکنده در مواضع مختلف.امّا شبهت ایشان در قوله تعالی«انّا نبشّرک بغلام اسمه یحیی»باید تا اسم یحیی باشد و یحیی گوئیم این بآنکه دلیل ما باشد اولی‏تر است برای‏ آنکه حق‏تعالی می‏گوید ما ترا بشارت می‏دهیم که ترا فرزندی خواهیم داد نامش‏ یحیی برای آنکه بشارت پیش از وجود فرزند باید که باشد،تا معنی بشارت صورت‏ بندد پس نامش پیش از صاحب نام بود.مسمّی در وجود نیامده دلیل کند بر آنکه‏ این نه آن باشد و آن نه این و شبههء ایشان فی قوله تعالی«ما تعبدون من دونه الاّ اسماء سمیتوها»و ایشان اسمی نمی‏پرستیدند،مسمّیات می‏پرستیدند جواب از این آنست که آنکس که این گوید معنی آیت نشناسد.خدای تعالی بر سبیل انکار و تقریع بر بت پرستان می‏گوید:بتان را نام اله برنهاده‏اید.بی آنکه در ایشان از معنی الهّیت چیزی هست بر قدرت بر اصول نعم و استحقاق عبادت.پس از این حدیث‏ جز اسمی در دست شما نیست بیمعنی،یعنی مسمیاتی می‏پرستی که اسم اله بر آن‏ مزوّر است.از این معنی در دست شما جز دعوی اسمی نیست بلا معنی.دگر اینکه‏ خدای تعالی گفت«اسماء سمّیتوها»گفت نامها که شما نهادی اگر اسم مسمّی‏ باشد معنی آن باشد:شما کردی و آفریدی و بلا خلاف آن اجسام خدای تعالی‏ آفرید.امّا شبهت ایشان به قول لبید:
الی الحول ثمّ اسم السّلام علیکما و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر
جواب از این آن است که گوییم:بدین سلام نام خدای تعالی خواست،که از نامهای خدا یکی سلام است.معنی آنست که ثمّ اسم اللّه علیکما.
امّا تعلّق ایشان فی قوله تعالی«تبارک اسم ربّکذو الجلال و الاکرام»جواب‏ گوئیم این دلیل ما است بر آنکه جملهء قرّاء،ذی الجلال می‏خوانند،مگر ابن عامر تنها.و چون چنین باشد ذی الجلال صفت ربّ باشد و ربّ مجرور باشد به اضافهء اسم به او و مضاف باید تا جزء مضاف الیه بود که اضافه الشی‏ء الی نفسه درست‏ نیاید و اللّه الموفق‏4
مولی فتح اللّه کاشانی نیز در منهج الصّادقین به تایید قول طبری و مفسران شیعه‏ پرداخته و گوید:تقدیر«بسم اللّه»این باشد که أبتدی متبرّکا و متیقّنا ببسم اللّه‏5
بعضی از مفسران را غقیدت آنست که نام وجود کلّ خود نیز وجودی است و دارای نیروی تصرّف و قدرت افاضه و از همین‏روست مه قائلند چون به اسم اعظم‏ دست یابند،در امور عالم با خواست و توفیق و یاری قادر متعال تصرّف نمایند.و این معنی میان مفسّران عارف متداول است و از همین‏روست که ابن فارض مری‏ در خمریّه خود چون بوصف بادهء ازلی و شراب لم یزلی و أمر کن فیکونی و ساقیگری بادهء جان در ساغر أبدان می‏پردازد چنین می‏سراید:
و لم رسم الرّاقی حروف أسمها علی‏ جبین مصاب جنّ أبرأه الرّسم
«اگر رقیه خوان و دعا نویس حروف نام این باده را بر پیشانی جن زده‏ای و عقل از سر پریده‏ایبرکشد و با قلم اعتقاد برنویسد،همان نقش،بیمار را شفا دهد. نگارندهء این سطور نیز در قصیدهء شرح انوار بر بادهء اسرار همین معنی را چنین به‏ رشتهء نظم پارسی کشیده است که:6
زان باده‏ای که گر بکشد دست رقیه خوان‏ حرفی از آن بصورت مجنون جدای عشق‏ جن می‏رود ز جسم و پری آیدش بجان‏ گردد ز خطّ دوست همی آشنای عشق‏ وفوق لواء الجیش لو رقم أسمها لأشکر من تحت ألّلوا ذلک الرّقم‏ زان باده‏ای که رایت لشکر بنام او گر نقش یابد و بشود رخ نمای عشق‏ یکباره مست لشکر توحید می‏شود تا روز حشر غرق به بحر فنای عشق‏ هفتاد و دو سپاهی صحرای کربلا کز آفتاب شهرهترند از ضیای عشق‏ آن لشکریست کوبه سر چرم بیرقش‏ گردیده نقش نام حسین و خدای عشق
7 گروهی دیگر از مغسران برآنند که اسم وصله است و بسم اللّه در حکم باللّه.چه در حقیقت مستعان همان اللّه است نه اسم اللّه و ایاک نعبد همین معنا عیان است‏ چه إیاک بر ذات حقّ اشارت دارد نه بر نام حق‏تعالی و در این کریمه استعانت نیز از ذات اوست و در کشف السرار و عدّة الأبرار آمده است که«اسم اینجا بمعنی‏ ذات اوست چنانکه جائی دیگر گفت:
سبّح اسم ربّک
با برکت و بزرگواری و برتریست نام خداوند تو.
نام زیادت است و معنی آنست که با برکت و بزرگواری و برتریست خداوند8
برخی از مفسران برآنند که عرب به دوران جاهلیت اسم را از باب فصاحت،تنها برای وصل و پیوند بکار میبرده،و از آن معنایی نمی‏خواسته است و در اثبات این‏ مورد به بیت لبید بن ربیعهء عامری،شاعری بزرگ جاهلی و مخضرم و صاحب معلقة و عمّ والای حضرت أم‏البنین«ع»مادر حضرت عبّاس بن علی علیهما السّلام،تمثّل جویند که دو دختر خویش را با ابیاتی نصیحت و وصیّت می‏کند و می‏گوید:
فقوما و قولا بالذی تعلمانه‏ و لا تخشما وجها و لا تحلقا الشّعر و قولا هو المرء الّذی لا صدیقه‏ أضاع و لا خان الخلیل و لا غدر إلی الحول ثمّ أسم السّلام علیکما و من یبک حولا کاملا فقد أعتذر
یعنی:ای دو دخترم چون جان سپارم برخیزید و عزای من را بپا دارید،و آنچه را که دربارهء من می‏دانید به مردم بگوئید اما روی مخراشید و موی نتراشید و بگوئید که‏ او مردی وفادار بود که نه یار خویش را تباه می‏کرد و ضایع مینهاد و نه بر دوست‏ خیانت روا میداشت و پیمان می‏شکست.
تتا یکسال بدین منوال بر من سوگواری کنید و سپس بسلامت و بدرود.و هرکه بر عزیز خود یکسال سوگورای و عزاداری کند و سرشک از دیدگان،در اندوه یار بارد، عذر او مقبول و راه گله بسته است.
قاضی بیضاوی در تفسیر سورهء مبارکه الحمد خلاصه مطالب گذشتگان را آورده‏ است و گوید:و الاسم إن ارید به اللفظ فغیر المسمی،لأنّه یتألف من أصوات منقطعه‏ غیر قارّة،و یختلف باختلاف الامم و الأعصار،یتعدّد تارة و یتّحد أخری.و المسمی‏ لا یککون کذلک.و إن أرید به ذات الشی‏ء فهو المسمی لکنّه لم یشتهر بهذا المعنی و قوله تعالی«تبارک اسم ربک»و«سبّح اسم ربک»المراد به اللفظ لأنّه کما یجب تنزیه‏ ذاته سبحانه و تعالی و صفاته عن النقائص،یجب تنزیه الألفاظ الموضوعه لها عن‏ الرّفث و سوء الأدب.أو إسم فیه مقحم کما فی قول الشاعر:
إلی الحول ثمّ أسم السّلام علیکما و ان أرید به الصفة،کما هو رأی الشیخ أبی‏ الحسن الأشعری،انقسم الصفة عنده:إلی ما هو نفس المسمی،و ال ما هو غیره، و الی ما لیس هو و لا غیره و إنّما قال بسم اللّه و لم یقل باللّه،لأنّ التبرّک و الستعانة بذکر اسمه أو للفرق بین الیمین و التّیمّن.9البتّه همانگونه که به تفصیل بیان شد مفسّران شیعه را عقیدت جز این است و ابو الفتوح رازی کلمهء السلام را بمعنی نامی از نامهای پروردگار گرفته است و گوید که مقصود از اسم سلام نام خداست چه‏ پروردگار تعالی خود را بدین نام موسوم ساخته و در آیهء 23 از سوره مبارکهء حشر فرماید:
هو اللّه لا اله ألاّ هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر سبحان اللّه عمّا یشرکون و همانطور که اشارت رفت علّمهء طبرسی:در تفسیر عالیقدر خود برای اسم شأن قائل است و گوید:فتقدیره استعینوا بأن‏ تسمّوا اللّه بأسمائه الحسنی و تصفوه بصفاته العلی و قول و صله بودن اسم را با قیل‏ می‏آورد و می‏گوید که«و قیل المراد استعینوا باللّه و یلتفت الیه قول أبی عبیدة أن‏ الاسم صلة و المراد هو اللّه»10و عقدیت طبری و شیخ طوسی نیز قبل از او بر این‏ بوده است.
اما تحقیق آنست:که باید برای کلمهء اسمد شأنی قائل باشیم زیرا که پروردگار تعالی کلمه‏ای را که دارای شأن و منزلت نباشد در قرآن کریم نیاورده و نفرموده‏ است و ذات پاکش از آن مبرّا و منزّه است که از جاهلیان پیروی کند و تقلید نماید و سبحان اللّه عمّا یشرکون.
نکته دیگر:آنست که عرفاء مخلوقات و ماسوی اللّه را نشانه‏های وجود حقّ جلّ‏ و علا میدانند و آئینه‏هائی که صفات هستی حقیقی و مطلق در آنها جلوه‏گر شده‏ است و به ما سوی الله ظلّ آثاری گویند و مظاهر خورشید اسماء و صفات.و در حقیقت بعقیده آنها،اینها امواجء دریای هستی هستند و اصل دریا،وجود کلّ است‏ و ماهیات جز نقوشی مجازی و عدمی نیستند.
امام قشیری در تفسیر ارجمند عرفانی خود موسوم به لطائف الاشارات نیز برای‏ کلمهء اسم شأن و وجه تبرّک قائل است و چنین داد سخن داده و معنی آیه را در ادب‏ و عرفان بیان کرده است:
و قال«بسم اللّه»و لم یقل باللّه علی وجه التّبرّک بذکر اسمه عند قوم،و للفرق بین هذا بین القسم عند الآخرین،و لأنّ الاسم هو المسمّی عند العلماء،و لاستصفاء القلوب من العلائق و لاستخلاص الأسرار عن العوائق عند أهل العرفان،لیکون ورود قوله«اللّه»علی قلی منقّی و سر مصفّی و قوم عند ذکر هذه الآیة یتذکرون من الباء برّه‏ باولیائه و من السین سرّه مع أصفیائه و من المیم منّته علی أهل ولایته،فیعلممون أنّهم‏ ببرّه عرفوا سرّه،و بمنّته علیهم حفظوا أمره،و به سبحانه و تعالی عرفوا قدره.و قوم‏ عند سماع بسم اللّه تذکّروا بالباء براءة اللّه سبحانه و تعالی من کلّ سوء،و بالسین‏ سلامته سبحانه عن کلّ عیب،و بالمیم مجدّه سبحانه بعزّ وصفه،و آخرون یذکرون‏ عند الباء بهاءه،و عند السین سناءه،و عند المیم ملکه‏20
و روزبهان بقلی شیرازی،در تفسیر عرائس البیان فی حقائق الفرآن‏که بحق از تفاسیر عالیقدر در مشرب عذفان است چنین درّ معنی سفته که:
الباء:کشف البقاء لأهل الفناء و السین:کشف سناء القدس لأهل الأنس.و المیم: کشف الملکوت لاهل العنوت و الباء:برّه للعوم و السین:سرّه للخصوص.و الباء: من بسم أی ببهائی بقاء أرواح العارفین فی بحار العظمة و السین:من بسم أی بسنائی‏ سمت اسرار السّابقین فی هواء الهویّه و المیم من بسمأی بمجدی وردت المواجید الی قلوب الواجدین من أنوار المشاهدة و روی عن النّبیّ صلی اللّه علیه و[آله‏]و سلّم انّ الباء بهاؤه و السین سناؤه و المیم مجده.و قیل فی بسم اللّه باللّه ظهرت‏ الأشیاء و به فنیت و بتجلّیه حسنت المحاسن و باستناره فتحت الفاتح.و حکی عن‏ الجنید انه قال:إنّ أهل المعرفة نفوا عن قلوبهم کلّ شی‏ء سوی اللّه فقال لهم قولوا بسم اللّه.أی:بی فتسمّوا و دعوا انتسابکم الی آدم.11و بقول محی الدین بن عربی‏ در تفسیر منسوبش«الاسم ما یعرف به الشی‏ء فأسماء اللّه تعالی هی الصّور النوعیة الّتی تدّل بخصائصها و هو یّاتها علی صفات اللّه و ذاته،و بوجودها علی وجهه.و بتعیّنها علی وحدته اذهی ظواهره التی بها یعرف.»12 و بقول حاجی سبزواری:در منظومهء حکمت:13
إنّ الوجود عندنا أصیل‏ دلیل من خالفنا علیل
و حافظ لسان الغیب چه نیکو سروده است که:14
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینهء أوهام افتاد
یا آنجا که درّ معنی سفته است:15
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت‏ این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا مصلح الدین سعدی شیرازی چه خوش سروده است که:
محقّق همان بیند اندر إبل‏ که در خوبرویان چینی و چگل
و به قول شاعر عرب
و فی کلّ شی له آیة تدل علی أنه واحد
و به قول بابا طاهر عارف شاعر و پاک و طاهر:
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم‏ به دریا بنگرم دریا ته بینم‏ به هرجا بنگرم کوه و در و دشت‏ نشان از روی زیبای ته بینم

و سرانجام

در هرچه نظر کردم سیمای تو دیدم
و برداشت و نتیجه اقوال این بزرگان حکمت و عرفان این است که ما وجود را اصیل میدانیم نه ماهیت را که نسبتی است اعتباری و صورتهای از کثرت و در حقیقت ماهیت در برابر حکم سایه دارد در برابر آفتاب پس ماهیّات عدمهای‏ صرفند که:16
به قول مولوی:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی‏ زاری از ما نی تو زاری می‏کنی‏ ما چو نائیم و نواد در ما ز تست‏ ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست‏ ما چو شطرنجیم أندر برد و مات‏ برد و مات ما ز تست ای خوش صفات‏ ما که باشیم ای تو ما را جان جان‏ تا که ما باشیم با تو در میان ما عدمهائیم و هستیهای ما تو وجود مطلقی فانی نما ما همه شیران ولی شیر علم‏ حمله‏مان از باد باشد دمبدم‏ حمله‏مان پیداست و ناپیداست باد جان فدای آنکه ناپیداست باد باد ما و بود ما از داد تست‏ هستی ما جمله از ایجاد تست‏ لذت هستی نمودی نیست را عاشق خود کرده بودی نیست را لذت إنعام خود را وا مگیر نقل و باده جام خود را وا مگیر ور بگیری کیست جستجو کند نقش با نقّاش چون نیرو کند ای خدا بنما تو جان را آن مقام‏ کند رو بی حرف میروید کلام
پس اسماء حق وجودی هستند و در مقام وحدت وجود لیس فی جبّتی إلاّ اللّه، و أنا الحقّ»
کلّ شی‏ء فیه معنی کلّ شیّ‏ فتفطّن و اصرف الذهن إلیّ‏ کثرة لاتناهی عددا قد طوتها وحدة الواحد طیّ
و اینجانب نگارندهء مقاله سمند لاهوتی این معنا را به بند نظم پارسی کشیده‏ام‏ تقدیم میدارم:
گر بنگری به دیدهء تحقیق ذهن خویش‏ روی سوی من کنی و شوی هوشیار کیش‏ هرچیز را درون همه چیز بنگری‏ از کثرتش به وحدت یکتاش پی بری‏ گر کثرتش نمی‏شود ای دوست خود شمار اعداد بی شمار همه را یکی شمار
شیخ اکبر محیی الدین بن عربی را در این معنی رباعی زیباست:17
کنّا حروفا عالیات لن نقل‏ متعلقات فی ذری أعلی ألقلل‏ أنا أنت فیه و نحن انت و أنت هو و الکلّ فی هو هو فسل عمّن وصل
نگارندهء مقاله را در ترجمه و شرح منظوم این دو بیت نیز ابیاتی است:
حرفهای عالی والا مقام‏ بوده‏ایم و برده در لا هوت نام‏ من در آن عالم تو بودم ما چو تو ما همه تو بوده و تو ذات هو جمله کثرتها ههمه در او نهان‏ در دل لا هوت و ذات لامکان‏ سرّ این را پرس از هرکس که او سوی سدره منتهی آورد رو واصل حق گشت و دیگر زو خبر باز ماند سوی یاران سر بسر وه چه نیک آورد این حکمت تمام‏ مولوی شاهنشه ملک کلام‏ «عارفان که جام حق نوشیده‏اند رازها دانسته و پوشیده‏اند» «هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند»
جلال الدین مولوی آن حکیم و عرف معنوی معنای اشعار ابن فارض و محیی‏ الدین بن عربی را در مثنوی چه نیکو پرورانده است و نیکوتر درّ معنی سفته که:18
ده چراغ أر حاضر آری در مکان‏ هر یکی باشد به صورت غیر آن‏ فرق نتوان کرد نور هر یکی‏ چون به نورش روی آری بی شکی‏ أطلب المعنی من القرآن و قل‏ لا نفرّق بین آحاد الرّسل‏ گر تو صد سیب و صد آبی بشمری‏ صد نماند یک شود چون بفشری‏ در معانی قسمت و اعداد نیست‏ در معانی تجزیه و افراد نیست‏ اتحاد یار با یاران خوش است‏ پای معنی گیر صورت سرکش است‏ صورت سرکش گدازان کن ز رنج‏ تا ببینی زیر آن وحدت چو گنج‏ و رتو نگذاری عنایتهای او خود گذارد ای دلم مولای او او نماید هم به دلها خویش را او بدوزد خرقهء درویش را منبسط بودیم و یک گوهر همه‏ بی سر و بی پا بدیم آن سر همه‏ یک گهر بودیم همچون آفتاب‏ بی گره بودیم و صافی همچو آب‏ چون بصورت آمد آن نور سره‏ شد عدد چون سایه‏های کنگره‏ کنگره ویران کنید از منجنیق‏ تا رود فرق از میان این فریق
جای دیگر نیز فرماید:19
مثنویّ ما دکان وحدت است‏ غیر واحد هرچه بینی آن بت است
غیر واحد هرچه بینی اندرین‏ بی گمانی جمله را بت دان یقین
سعد الدین محمو بن عبد الکریم بن یحیی شبستری عارف نامی قرن هشتم و متوفی بسال 720 در اثر عالیقدر عرفانی خود«گلشن راز»در معنای اعتباری بودن‏ مراتب کثرات چه نیکو سروده است:
تعالی اللّه قدیمی کو به یک دم‏ کند آغاز و انجام دو عالم‏ جهان خلق و امر اینجا یکی شد یکی بسیار و بسیار اندکی شد همه از وهم توست این صورت غیر که نقطه دایره است از سرعت سیر یکی خط است از ز اوّل تا به آخر برو خلق جهان گشته مسافر
و در مراتب اهل کشف و ظهور حق بصورت اعیان،سروده است‏21
دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هرچیزی‏که دید اوّل خدا دید عدم آیینهء هستیست مطلق‏ کزو پیداست عکس تابش حق‏ عدم چون گشت هستی را مقابل‏ درو عکسی شد اندر حال حاصل‏ شد آن وحدت ازین کثرت پدیدار یکی را چون شمردی گشت بسیار عدد گرچه یکی دارد بدایت‏ و لیکن نبودش هرگز نهایت‏ عدم در ذات خود بود چون صافی‏ ازو با ظاهر آمد گنج مخفی‏ حدیث کنت کنزا را فرو خوان‏ که ناپیدا ببینی گنج پنهان
22 لاهیجی در شرح مراتب کثرت،گوید:مقرّر شد که غیراز وجود واحد مطلق‏ حقیقی،موجودی نیست و وجود اشیاء عبارت از تجلّی حقّ است بصورت اشیاء و چنانچه کثرات مراتب امور اعتباری‏اند،آمد شد آن حقیقت نیز امری است که‏ سالک را از نسب مراتب موجودات با یکدیگر و از تقدّم و تأخّر بعضی با بعضی‏ ملاحظه می‏گردد.و فی الواقع آمد شد نیست،بلکه از غایت تجدّد فیض رحمانی و تعیّنات اکوانی نمودی دارند.23
گر نه حسنش دائما در جلوه است‏ ***این نمود و بود عالم از کجاست
از تجلی جمال وحدت است‏ در حقیقت اینکه کثرت را بقاست‏ هستی عالم همه هستیّ اوست‏ بی بقای حقّ جهان عین فناست
و در حقیقت این همان وحدت وجود است یعنی«وجود»واحد حقیقی است.24 سیّد نور الدین شاه نعمة اللّه ولی،آن عارف عالیقدر متوفّی بسال 832 یا 834،چه‏ زیبا فرموده است:25
نور چشم ما به چشم ما نگر عین ما را جو و در دریا نگر در همه پیدا و پنهان از همه‏ سر این پنهان آن پیدا نگر یک وجود است و هزاران اعتبار آن یکی در هر یکی یکتا نگر ذات او با هر صفت اسمی بود یک حقیقت در بسی اسما نگر وحدت و کثرت به همدیگر ببین‏ مظهری در مظهر اشیا نگر ساغر می نوش کن شادی ما حال سرمستان و ذوق ما نگر نعمت اللّه در نظر آئینه‏ای است‏ گر نظر داری بیا خود را نگر
نور الدین عبد الرحمان جامی آن عارف نامی در لوامع که شرح منثور و منظوم بر خمریّهء فارضیّه است آنجا که در مقدّمه به شرح اصطلاح عرفانی جمع به تفصیل‏ می‏پردازد چه نیکو می‏سراید:26
بر شکل بتان همی کنی جلوه گری‏ و ز دیدهء عاشقان بر آن مینگری‏ هم جلوهء حسن از تو و هم جذبهء شوق‏ باشد ز غبار غیر کوی تو بری
و بقول صفی علی شاه رحمه اللّه:27
وحدت ذاتش تجلّی کرد و شد کثرت پدید باز پیدا زین کثیر آن واحد یکتاستی‏ عارفان گویند کان ذات قدیم لا بشرط که نه جزوست و نه کل اندر مثل دریاستی
هاتف اصفهانی در ترجیع‏بندهای زیبای خود آنگونه که خوانده و دانی چه نیکو گفته و درّ معنی سفته است که:28
در کلیسا به دلبری ترسا ***گفتم ای دل بدام تو در بند
ره بوحدت نیافتن تا کسی‏ ننگ تثلیت بر یکی بر یکی تا چند نام حقّ یگان چون شاید که أب‏ و ابن و روح قدس نهند لب شیرین گشود و با من گفت‏ و ز شکر خنده ریخت آب از قند که گر از سرّ وحدت آگاهی‏ تهمت کافری بما مپسند سه نگردد بریشم أر او را پرنیان خوانی حریر و پرند در سه آئینه شاهد ازلی پرده از روی تابناک افکند ما در این گفتگو که از یکسو شد ز ناقوس این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا إله إلاّ هو
و در همین معناست که سروده‏اند:29
آفتابی در هزاران آبگینه تاخته‏ پس به رنگی هر یکی تاب دگر انداخته‏ جمله یک نورست لکن رنگهای مختلف‏ اختلافی در میان این و آن انداخته
و السلام علیکم و علی من اتّبع الهدی

مآخذ و مراجع

1-طبری،جامه البیان فی تأویل القرآن،ج 1 ص 79 و 80 دار الکتب العلمیه‏ بیروت لبنان.
2-شیخ الطّائفه ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسی،ج 1 ص 26،دار احیاء التراث‏ العربی بیروت.
3-الشیخ ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی،ج 1 ص 93،دار المعرفة-بیروت‏ لبنان.
4-شیخ ابو الفتوح الرّازی،روح الجنانم و روح‏الجنان7ج 1 ص 31 و 32،طبع‏ اسلامیّه.
5-مولی فتح اللّه کاشانی،تفسیر منهج الصّادقین،ج 1 ص 93،طبع علمیّه‏ اسلامیّه.
6-به مقالهء شرح أنوار بر بادهء اسرار،در مجلهء 1 تا 4 سال 1374 دانشکدهء ادبیات،اثر نگارنده مراجعه شود.
7-ابو الفضل رشید الدین المیبدی،کشف الاسرار و عدّة الأبرار:ج 1 ص 4،طبع‏ ابن سینا1331 هـ
8-قاضی ناصر الدین ابو سعید عبد اللّه بن عمر بن محمّد الشیرازیّ البیضاوی، أنوار التّنزیل و أسرار التأویل ج 1 ص 6،طبع دار الکتب العلمیّة،بیروت لبنان.
9-مجمع البیان ج 1 ص 92،دار المعرفة،بیروت لبنان.
10-ابو القاسم قشیری،لطائف الاشارات،ج 1 ص 44،مرکز تحقیق التراث‏ 1981 م.
11-محمّد روزبهان بن أبی النّصر البقلیّ الشیرازی،عرائس البیان فی الحقائق‏ القرآن،ص 4 طبع هند.
12-محی الدین بن عربی،تفسیر القرآن کریم،ج 1 ص 7،دکتر مصطفی غالب‏ دار الأندلس.
13-حاجی ملاّ هادی سبزواری،شرح غرر الفرائد،ص 4،دکتر مهدی محقّق، مک گیل 1348.
14-شمس الین محمّد حافظ شیرازی،دیوان غزلیّات ص 150،دکتر خطیب‏ رهبر،صفی علیشاه 1364.
15-شمس الدین محمّد حافظ شیرازی،دیوان غزلیّات ص 44،دکتر خطیب‏ رهبر،صفی علیشاه 1364.
16-شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی،بوستان ص 167 شمارهء 3227،دکتر یوسفی،خوارزمی 1359.
17-مولانا جلال الدین مولوی،مثنوی،ص 14 و 15،کلالهء خاور 1319.
18-شرح رباعی شیخ اکبر محی الدین اعرابی،شمس الدین محمّد بن حمزهءفناری ص 48 محمّد خواجوی،مولی.
19-مولانا جلال الدین مولوی،مثنوی،ص 16،کلاله خاور1319.
20-مولانا جلال الدین مولوی،مثنوی،ص 16 کلاله خاور 1319.
21-به نقل از شمس الدین محمّد لاهیجی،مفتاح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 16 تا 18 محمّد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
22-شمس الدین محمّد لاهیجی،مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز،ص 54 محمّد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
23-شمس الدین محمّد لاهیجی،مفاتیح العجاز فی شرح گلشن راز،ص 90 محمّد رشا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
24-شمس الدین محمّد لاهیجی،مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز،ص 14 محمّد رشا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
25-دکتر سیّد جعفر سجادی،فرهنگ معارف اسلامی،ص 572 ج 4،شرکت‏ مؤلفان و مترمان ایران.
26-شاه نعمة اللّه ولی،دیوان ص 284،انتشارات نگاه 1374.
27-نور الدین عبد الرّحمن جامی،لوامع ص 4،طبع حکمت آل آقا،از انتشارات مهر.
28-به نقل از فرهنگ معارف اسلامی،دکتر سیّد جعفر سجادی ص 572، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
29-هاتف اصفهانی،دیوان،ص 26،به تصحیح وحید دستگردی،چاپ ششم‏ 1349.
30-به نقل از فرهنگ مصطلاحات عرفاء و شعراء،ص 412،اثر دکتر سید جعفر سجادی،مصطفوی 1339.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی