بررسی تحلیلی قوامیت در آیه (الرجال قوامون علی النساء)

پدیدآورفاطمه علایی رحمانی

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 2722 بازدید
بررسی تحلیلی قوامیت در آیه (الرجال قوامون علی النساء)

فاطمه علایی رحمانی
چکیده :

آیه قوامیّت یکی از بحث برانگیزترین آیات قرآن است که تاکنون تفاسیر متعددی درباره آن نوشته شده است. این تفاسیر از برخی جهات، سر آشتی و وفاق می‏جویند و از بعضی جهات، رویاروی هم قرار می‏گیرند. پاره‏ای از مفسرین دلیل قوامیت مردان بر زنان را، تحمل بار سنگین زندگی از نظر تأمین معاش و نفقه ذکر می‏کنند، و آن را مختص به «اجتماع منزلی» می‏دانند و برخی هم وجه تفضیل و امتیاز مرد بر زن را، عقل و علم و ولایت گفته‏اند واستدلال کرده‏اند که تفوق و استیلای مرد بر زن، به مانند سلطه ولات و حکّام بر رعیت است. مردان به خرد و قدرت و تدبیر آراسته‏اند. از این‏رو، نبوت، امامت و ولایت به آنان تعلق یافته است از دیدگاه این گروه از مفسران دایره قوامیت افزون بر اجتماع منزلی، شامل اجتماع مدنی هم می‏شود.
در این مقاله، نخست با بررسی تفاسیر مختلف، دیدگاه موافقان با تعمیم قیمومت مرد، در حوزه اجتماع نقد شده است.

کلمات کلیدی :

قوامیّت، فضل، نفقه، شاخص‏های قوامیت.

مقدمه

در تفکر اسلامی و مبانی اعتقادی آن، انسان‏شناسی نوین و نگرشی تازه نسبت به زن و مرد یافت می‏شود. در این اندیشه به‏طور رسمی برابری زن و مرد در برابر خدا، آمده است و این که زن و مرد از یک جنس، برای آرامش، تکمیل و تکامل هم آفریده شده‏اند. چنان که در قرآن کریم آمده است: ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم اسلام مکتبی جنس‏گرا و جنس‏پرست نیست. بسیاری از بزرگان فلسفه اسلامی نیز بر این اعتقادند. از جمله صدرالمتالهین درباره انسانیتِ انسان اعم از زن و مرد و آنچه موجب برتری او از سایر موجودات است می‏گوید که «شیئیه الشی بصوره لابمادة»، یعنی امتیاز هر چیز به چیز دیگر به‏صورت نوعیه آن است.
از دیدگاه فلاسفه، صورت نوعیه همان نفس ناطقه انسان است که سبب برتری انسان از سایر موجودات می‏شود و نفس ناطقه همان جوهری است که انسان به واسطه آن کلیات را ادراک می‏کند. فلاسفه بزرگ اسلامی معتقدند که بین نفس ناطقه زن و مرد، تفاوتی وجود ندارد، زیرا اگر این دو تفاوتی در نفس ناطقه داشته باشند، دیگر یک نوع نیست، بلکه دو نوع و دو سنخ است. از این‏رو، از لحاظ برابری در نوع و اشتراک در بُعد انسانیت تفاوتی در کسب کمال و امتیازات عالی انسانی میان زن و مرد، وجود ندارد.
از منظر حقوقی نیز اسلام برای زن، همپای مرد، حقوقی قائل شده است. از سویی برابری و تساوی حقوق زن و مرد پذیرفته شده است و از سویی همانندی و یکسانی آنان پذیرفته نشده است. زیرا، بر مبنای حقوق اسلامی هر یک از آن‏ها با ویژگی‏های فطرت و سرشت خویش آفریده شده‏اند و از این‏رو، باید هر کدام را به ایفای وظیفه خاصی که طبعا بر عهده دارند واداشت و «به طور کلی مصلحت اجتماع این است که زن و مرد، هر یک، همت به توفیق در وظیفه اختصاصی خود گمارده شوند» (صدر 1357: 269). از این‏روست که بعضی شریعت اسلام را بزرگ‏ترین دینی می‏دانند که در یکایک قواعد و مقرراتش نوامیس و اصول تغییرناپذیر آفرینش رعایت شده و همه جا قوانین وضعی خود را با سنن طبیعی و فطری خلقت، همعنان و همدوش ساخته است (همان، 261).
شرع اسلام، زن را نیز مانند مرد جزء کامل جامعه انسانی قرار می‏دهد و هر دو را به‏طور تساوی جزء متشارک می‏شناسد و برای زن نیز آزادی اراده و عمل تشریع می‏کند، چنان که برای مرد همین حق را جعل کرده است، البته باید دانست که لازمه جزء کامل بودن فردی از جامعه، این نیست که هر حقی راکه هر جزء دیگر جامعه داراست و از هر مزیتی که هر فردی بر خوردار است آن فرد نیز برخوردار بوده باشد، زیرا با فرض جزئیت، اختلاف افراد و اجزاء در وزن اجتماعی، بر حسب تفاوت حقوق اجتماعی آن‏هاست.
پس، در اسلام، زن در شئون مختلف اجتماعی از مرد عقب‏تر نیست در همه احوال استقلال اراده و عمل خود را از دست نمی‏دهد و تحت ولایت و قیمومت مطلق مرد نمی‏رود. لذا باید دانست که مساوات مزبور در حق، از لحاظ وجوب حق است، نه جنس حق (محقق 1360: 95 به نقل از ستاری 1373: 43). چنان که قبلاً گفتیم در مقام ادراک کلیات هستی و فهم دین نیز زن ومرد، برابرند و هر یک ممکن است بر دیگری برتری یابد. اما این که برخی می‏پندارند، مرد در ذات و فطرت و خلقت خود، اشرف و افضل از زن است و اصولاً در مقام خلقت، جایگاه زن، پایین‏تر از مرد قرار دارد، دارای ریشه‏های تاریخی قوی است که شرایط اجتماعی، سیاسی و عرفی در طول قرن‏ها به تقویت آن کمک کرده است.
حتی برخی از مفسران، عمدتا با استناد به آیه 34 سوره نساء نقص دینی و فکری زن را دلیلی برای برتری و فضیلت مرد بر زن دانسته‏اند و برای این نقص هم دلایلی بر شمرده‏اند. طرح این گونه مسائل، ما را بر آن داشت که نمونه‏هایی از تفاسیر مختلف پیرامون این آیه را بررسی کنیم تا به نتیجه‏ای صحیح و به دور از تعصبات ذهنی دست یازیم.

معنای لغوی و اصطلاحی قواّم

«قّوام و قّیام» از قیّم و صفت مبالغه آن است و قیّم نیز به معنای کسی است که تدبیر امور دیگری رادر دست دارد، دانشیان لغت معتقدند که واژه «قوم» تنها به معنای حاکمیت و ولایت نیست بلکه به معنای اصلاح، کفالت و نگهداری نیز به کار می‏رود. ابن‏منظور مصری در کتاب لسان العرب می‏گوید: «از ابن بری نقل شده که گفت... گاهی واژه قیام به معنای نگهداری و اصلاح مورد استعمال قرار می‏گیرد از جمله در آیه شریفه الرجال قوامون علی النساء و آیه الامادمت علیه قائما در این مورد قائم به معنای ملازم و محافظ است. (11/ ذیل ماده قوم). سید مرتضی زبیدی در کتاب تاج العروس از جوهری نقل می‏کند که گفت: قّیم به معنای سرور و گرداننده امر است و به زن قیّمه گفته می‏شود (9 / ذیل ماده نشز). خوری در اقرب الموارد در این باره می‏گوید: «قام الرجل علی المراه» یعنی مرد زن را نگهداشت و به انجام امور او پرداخت (ذیل ماده قوم).
در قاموس قرآن آمده است: بعضی قّوام را بهترین و کاملترین قیام‏کننده، گفته‏اند (قرشی 1352: ج 6، 51). علامه طباطبائی قیّم را کسی می‏داند که به گونه‏ای پی گیر به کار دیگری قیام می‏کند (طباطبائی [بی‏تا]: 4، 365). راغب اصفهانی قیام و قوام را نام چیزی می‏داند که سبب ثبات چیزی شود مانند عماد و سناد که نام وسیله پایداری و استحکام است (1376: 417).
در التفسیر الکبیر آمده است که «قّوام اسم است برای کسی که با جدیت به کاری می‏پردازد وقتی گفته می‏شود این قیم این زن است مراد کسی است که به کار او پرداخته، از او نگهداری می‏کند» (فخر رازی، [بی‏تا] ج 10/ 88).
لفظ قواّم گاه با حرف (باء) همراه است مانند کونوا قوامّین بالقسط و گاه با حرف (عَلی) به کار می‏رود مانند الرجال قوامون علی النساء ترکیب این ماده با (عَلی) به معنای مراقبت و دوام و ثبات بر کاری یا ایستادن بر پایه چیزی یا تکیه بر چیزی است. افزون بر آن، ترکیب این ماده با (عَلی) همیشه با نوعی نظارت و مراقبت، پیگیری و اعمال قدرت همراه است.

قوامیّت و میزان گستره‏آن

همچنان که گفته شد آیه قوامیت یکی از بحث برانگیزترین آیات قرآن است. در شأن نزول این آیه آمده است که سعدبن ربیع خزرجی، همسر خود حبیبه را که ناشزه‏گریده بود، سیلی زد حبیبه با پدرش نزد رسول خدا (ص) آمدند. زید (پدر حبیبه) به پیامبر (ص) گفت: سعد (شوهر حبیبه) به دخترم سیلی زده است. رسول خدا (ص) فرمود: از شوهر خود قصاص کند. آنان برای انجام دادن عمل قصاص، آماده شدند. رسول خدا (ص) فرمودند: برگردید جبرئیل بر من نازل شده این آیه را تلاوت کرده، پس فرمودند ما چیزی خواستیم و خداوند چیز دیگری خواسته است که آن چیز بهتر است، آن گاه حکم اول را نسخ کردند. (قرطبی 1966: 5، 165)
علامه طباطبائی این شأن نزول را نمی‏پذیرد و معتقد است که حکم پیامبر (ص) به قصاص، پاسخ سائل بوده است، نه قضاوت میان متخاصمین، زیرا طرف دعوی (مدعی علیه) آن جا حاضر نبوده و از این رو، لازم است آیه، تشریع پیغمبر (ص) را تخطئه و باطل کرده باشد و این با عصمت پیامبر (ص) منافات دارد. افزون بر آن، حکم خداوند، نسخ حکم پیامبر (ص) نیست، زیرا در رفع حکم قبل از عمل است. خداوند متعال گرچه دروضع و رفع احکام در برخی از احکام حضرت رسول (ص) تصرف می‏فرماید این‏ها همه در ولایت و حکومت آن حضرت است نه در تشریفات و احکام شرعی، زیرا که تصرف نسبت به تشریع پیامبر، تخطئه خواهد بود و این طرز تخطئه باطل است. (1363: ج 4، 349)
در تفسیر این آیه، دو دیدگاه مختلف سراغ داریم: برخی دایره قوامیت را به تمام امور اجتماعی تعمیم می‏دهند و برخی آن را به نظام خانواده محدود می‏کنند. قائلان به نظر اول معتقدند که این آیه دلیل بر این است که قوامت و سرپرستی خاص مردان است، زیرا مردان از نظر تدبیر و اندیشه و قوای روحی برتری و احساسات و عواطف و ضعف بر زن‏ها غلبه دارند. و چون مردان متکفل امور زنان‏اند، نه تنها جایز نیست زن متصدی ولایت عامه‏ای شود که او را صاحب قدرت و متکفل امور مرد می‏کند بلکه حتی مشارکت او در قوامت و سرپرستی نیز مجاز نیست. از این رو، از نظر ایشان، نص قرآن، صراحت دارد که سرپرستی از آن مرد است و نه زن و به نظر ایشان، حتی اگر از باب جَدَل بپذیریم که آیه مذکور ناظر بر مسئولیت در خانواده است نه بر عرصه‏های عام اجتماعی و سیاسی، حجت همچنان به قوت خود باقی است، زیرا اگر زن از اداره امور خانه عاجز باشد، به طریق اولی از اداره شئون مردم و حل مشکلات ایشان عاجز خواهد بود.
در تفسیر طبری آمده است که: «مردان کارگزار، زنان هستند، به آنچه فضل کرد خدای برخی را بر برخی دیگر و به آنچه هزینه کنند از خو است‏های ایشان» (1415: ج 2، 82). شیخ طوسی در تفسیر آیه مورد بحث می‏گوید که «خداوند مردان را بر زنان در عقل و رأی، برتری داد» طبرسی نیز در این زمینه معتقد است که «مردان را بر زنان سمت قیمومت و قوامت است به واسطه این که خداوند برخی را بر برخی، فضیلت داده است و به واسطه آن که اموالشان را به‏عنوان مهر و نفقه، انفاق می‏کنند. قواّم، یعنی مسلط و قیم. مردان، سرپرست تدبیر زندگی و مسلّط بر زنان هستند، به واسطه این که خداوند، برخی را بر، برخی فضیلت بخشیده است و این به خاطر آن است که مردان از لحاظ علم، حسن تدبیر رأی و تصمیم بر زنان برتری دارند. پس خداوند سرپرستی ایشان را به مردان واگذار کرده است» (1373: ج 3، 69).
ابوالفتوح رازی در تفسیر خود با ذکر اقوالی که «قوامه» را ولایت و سیطره، گرفته‏اند و نیز با ذکر دلایلی بیشتر در جهت نقصان عقلی و دینی زن قولی مشابه اقوال مفسران پیشین دارد. زمخشری نیز از این آیه فهم قوامیت مطلق مردان را بر داشت کرده و اموری مانند عقل، تصمیم، قدرت، جهاد و ... را به‏عنوان فضائل ویژه مردان شمرده است (1344: ج 1، 505-503).
شیخ جمال الدین مقداد سیوری در توضیح آیه می‏نویسد: «برای مردان است سرپرستی و سیاست کردن زنان و این به دو علت است یکی موهبتی از جانب خداوند که مردان را بر زنان در امور فراوانی برتری داده است. مثل کمال عقل، حسن تدبیر، زیادی قوت در اعمال و طاعات و از همین رو، نبوت، امامت، ولایت، بر پا داشتن شعائر، جهاد، قبول گواهی در همه امور، زیادی بهره در ارث و غیره، ویژه مردان است و علت دیگر اختیاری می‏باشد که عبارت است از تأمین هزینه زندگی زنان و اعطای مهریه به آنان» (1343: ج 2، 212-211).
آلوسی در روح‏المعانی و وهبه الزحیلی در التفسیر المنیر سبب قوامیت مردان بر زنان را زیادتی تعقل و ادراک آنان ذکر می‏کنند و معتقدند به جهت وضوح سبب، خداوند آن را بیان نکرده است. (1405: ج 5، 23؛ 1411: 65، 54) صاحب تفسیر مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن معتقد است که «مسئله به خانواده و زوجیت اختصاص ندارد و علت برتری مردان بر زنان، مقتضی اختصاص ندادن حکم به ازدواج است» (1293: ج 5، 67). مرحوم سید عبداللّه شُبّر در تفسیر این آیه می‏نویسد: «به سبب برتری خداوند، مردان را بر زنان به کمال عقل، حسن رأی و غیر آن برتری داده است ([بی‏تا]: ج 2، 410)
محمد رشید رضا در این خصوص می‏گوید که «مقصود از این تفضیل، تفضیل جنس (مرد) بر جنس (زن) است نه جمیع مردان بر جمیع زنان چه بسا زنی که از حیث علم و عمل و بلکه قوه بدنی و قدرت بر کسب از شوهرش قوی‏تر باشد». (1393: ج 5، 67)
صاحب رساله بدیعه ضمن بر شمردن نکاتی در خصوص این آیه معتقد است که «قوامّون صیغه مبالغه در قیام به امر و عهده دار شدن انجام کار است و بیش از قیّم و قیام بر مبالغه دلالت دارد و مراد آن کسی است که قیمومت دیگری (مقّوم علیه) را در انجام دادن کاری به گردن گرفته است بر وی، احاطه و قدرت و تسلط دارد و حکمش در حق او (مقّوم علیه) نافذ و جاری است مثل قیام حاکم بر رعیت و ملت، و امیر بر مأمور در حفظ و اداره و تدبیر امور و دفاع از آن‏ها در حوادث ناگواری که بر ایشان پیش می‏آید... . قیمومت مردان بر زنان منحصرا محدود به شوهران نیست که قوامیت فقط اختصاص به شوهر و همسرش داشته باشد. بلکه این حکم برای گروه مردان نسبت به گروه و طایفه زنان در همه جهات عمومی‏که زندگی آن‏ها به هم مرتبط است، وضع گردیده است.» (حسینی تهرانی 1359: 76)
استاد علامه طباطبائی در تفسیر این آیه ریشه قوامون را «قیم» می‏داند و می‏گوید که «قیّم کسی را می‏گویند که مهم کس دیگر را انجام دهد و قوّام و قّیام صیغه مبالغه آن است»، و آن گاه این گونه آیه شریفه را تفسیر می‏کنند: «شمول این آیه، موجب آن است که حکم مبتنی بر آن ـ یعنی الرجال قوامون علی النساء ـ منحصر در همسر نباشد ... بلکه این حکم، تمام امور کلی مربوط به حیات زن و مرد را به‏طور مطلق در بر می‏گیرد» علامه طباطبائی در ادامه گفتار خود می‏فرمایند: «مهار همه کارهای همگانی اجتماعی را که باید عقل قوی تدبر آن کند و در آن از فرمانروایی عواطف جلوگیری گردد، چون حکومت و قضاوت جنگ، لازم است به دست کسانی داد که عقل آن ممتاز و عواطفشان ضعیف باشد و آن مردان هستند نه زنان. این گونه بود که قرآن فرمود: الرجال قوامون علی النساء ... و روایات نیز ترجمان آیاتند: (1363: ج 4، 508) در تفسیر نمونه در باره این آیه آمده است که مردان، سرپرست و خدمت‏گزار زنان هستند و علت آن برتری تفکر و داشتن نیروی جسمانی بیش‏تر در مرد است (1354: ج 3، 37).
ماوردی از فقیهان و صاحب نظران اهل سنت در کتاب الاحکام السلطانیه خود می‏نویسد که «منظور از آیه، این است که مردان در عقل و نظر بر زنان فزونی دارند و بنا بر این زنان، نمی‏توانند بر مردان، حکمرانی کنند» ([بی‏تا]: 83)
نقدی که بر سخنان مذکور وارد است آن است که زن و مرد از نظر برخورداری از قوای عقلانی و نیز در قدرت به کارگیری این قوا (تعقل) مساوی‏اند. اما چون زنان در روابط اجتماعی از بسیاری مسئولیت‏ها، روابط و مسائل دور نگاه داشته شده‏اند، به تدریج در به کارگیری این قوا، ضعیف‏تر شده و در نهایت از قدرت تدبیر و استنتاج شایسته محروم مانده‏اند. بنابراین، نقص عقل در زنان پدیده‏ای اجتماعی و فرهنگی است نه پدیده‏ای تکوینی (قاسم امین 1911: 17). به عبارت دیگر، نقصان عقل مطرح شده در نظر برخی مفسران که غالبا بر گرفته از احادیثی در این زمینه است به زمانی نظر دارد که زنان به مسائل فکری و علمی کمتر می‏پرداختند و به باروری خِرَد خویش توجهی نداشتند و همواره در مسائل ویژه زنان غرق بودند، نه این که سخن از سرشت و طبیعتی تغییر ناپذیر در زنان باشد. غفلت از این نکته نگرش‏هایی با این گونه تعبیرها را ایجاد کرده است که با حالات اخلاقی و ویژگی‏های نوعی و طبیعی اشتباه شده است.
از سوی دیگر، اگر حدیث یا احادیثی، مشتمل بر اصلی بود، باید با بررسی دقیق جستجو کرد که حدیث یا آیه‏ای دیگر، مخالف مضمون آن وجود نداشته باشد. اگر مخالفی وجود نداشت، این اصل، در صورتِ صحت سند حدیث ثابت می‏شود و اگر مخالفتی وجود داشت باید به قواعد (تعادل و تراجیح) عمل کرد. و این یکی از معیارهای علم «اصول» است. چه بسا پس از بررسی‏های کارشناسی «فقیهانه» و اجرای ضوابط (تعادل و تراجیح) روشن می‏شود که در حقیقت ناسازگاری و تضادی در کار نیست بلکه دو حدیث یا آیه و حدیث یکی از نسبت‏های عام و خاص، مطلق و مقّید و ... را دارد یا درباره دو موضوع یا، دو حالت یک موضوع است که این‏ها نیز ناسازگاری را از میان بر می‏دارد و سرانجام اگر حدیثی با معانی روشن آیه یا آیاتی، ناسازگاری داشت و با هیچ یک از شیوه‏ها، سازگاری میانشان پدید نیامد، آن حدیث، کنار گذاشته می‏شود، چون مخالف کلام خداست. از این رو، تعارض و ناسازگاری بدوی (با نگرش سطحی و نخستین) نمی‏تواند تعارض به حساب آید. البته باید توجه داشت که این کارِ کارشناسی است و هر کس نمی‏تواند از هر نظر و برداشتی که خوشش نیامد روی برتابد و آن را با این معیارها رد کند، بلکه باید ضوابط دقیق سنجش در حدیث یا آیه و حدیث صحیحی که به ظاهر توافق مضمونی ندارد رعایت شود.
اکنون در سنجش احادیث نقصان عقل زن با قرآن، به نظر می‏رسد که احادیث با ظواهر قرآن، سازگاری ندارد. چون در قرآن کریم، در هیچ موردی از نقصان عقل زن، سخن به میان نیامده است بلکه بسیاری از مسائل را که درباره انسانها بر شمرده و از صعود و سقوط نوع انسانی سخن گفته است، زن و مرد را همتا و همسطح شمرده است (حکیمی 1378: 39-37). افزون بر آن، در احادیث دیگری از برتری درک و شناخت زنان در مواردی سخن به میان آمده است از جمله: ربّ امراه افقه من رجل... «چه بسا زنی که در دین شناختی ژرف تر از مرد است» و این نه از همسانی زن و مرد بلکه از برتری گهگاهی زنان در شناخت‏ورزی سخن می‏گوید.
در مقابل این دیدگاه، نظرگاه دیگری هم سراغ داریم که در آن: خانواده مجموعه‏ای محوری و از مهم‏ترین کانون‏های پرورش نیروی انسانی و تعادل اخلاقی است که باید از انسجام و هماهنگی لازم برای ایفای این نقش مهم برخوردار باشد، لذا ضرورتا نیازمند سرپرستی است وظیفه سرپرست خانواده حمایت اقتصادی، ایجاد انتظام و هماهنگی و زمینه سازی رشد و ارتقای این مجموعه است و به تناسب وظایف و تکالیف از اختیاراتی نیز برخوردار است. چنین اختیاراتی را هر مجموعه منسجمی به سرپرست آن مجموع اعطا می‏کند. اسلام برای انتظام به امور خانواده و ضمن توجه به نارسایی‏هایی که در سرپرستی هر یک از دو جنس ممکن است بروز کند، بر اساس صلاحیت غالبی مرد را با اختیاراتی محدود به سرپرستی خانواده، منصوب و وظایف حقوقی را بر وی مقرر نموده و دادگاه ذی صلاح را مرجع رسیدگی به تخلفات مرد از وظایف سرپرستی و محدود کردن قدرت وی در برخی موارد قرار داده است. مشروط بر آن که مرد به‏عنوان سرپرست خانواده با حقوق اعضای خانواده، شأ ن ویژه زن به‏عنوان همسر و مادر، محوریت اخلاق و محبت در ارتقای کانون خانواده و اغماض در مقابل لغزش‏های احتمالی به‏عنوان اصول سرپرستی آشنا گردد (زیبایی‏نژاد 1381 : 478).
مفسران و صاحب‏نظران در این زمینه دیدگاه‏های خاصی دارند از جمله شیخ محمد عبده می‏نویسد: «... آیه و و للرجال علیهن درجه یک چیز را بر مرد و چند چیز را بر زن واجب می‏سازد زیرا درجه در این آیه همان درجه ریاست و حفاظت بر مصالح خانوادگی است که با آیه الرجال قوامون علی‏النساء بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض بما انفقوا من اموالهم . تفسیر و تبیین شده است. پس زندگی زناشویی نوعی زندگی اجتماعی است و مصالح آن جز با وجود یک رئیس مطاع تأمین نمی‏شود و در این میان مرد به این ریاست سزاوارتر است، زیرا او آگاه‏تر نسبت به مصالح است و بر اجرای آن با نیرو و امکان مالی، توانمندتر است به همین دلیل در برابر پشتیبانی از زن و نفقه از او بازخواست می‏شود.» (2/380 و 5/67) قرطبی در این زمینه معتقد است: الرجال قوامون علی‏النساء مبتدا و خبر است. یعنی مردان به پرداخت هزینه زندگی زنان و نگهداری از آنان می‏پردازند، نفقه زنان و دفاع از آن‏ها بر عهده مردان است. (5/168) (1966: ج 5، 168) علی‏بن ابراهیم قمی نیز ذیل این آیه می‏نویسد: «مراد از آن وجوب پرداخت هزینه زندگی به زنان است» (1412: ج 1، 145).
علامه فضل‏الله نیز در این خصوص می‏نویسد: «قوامیت مطرح در این آیه صرفا به حوزه مسائل زناشویی و خانوادگی اختصاص دارد زیرا در ادامه آن می‏خوانیم بما فضل‏ا... بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم
تنها جایی که وظیفه مرد است که از لحاظ مرد بودن، مسئولیت خرجی دادن زن را از لحاظ زن بودن، بر گردن بگیرد، در دایره زوجیت است، زیرا مسئولیت «پدر» در زمینه تقبل مخارج فرزندان، در مورد پسر و دختر، یکسان است و تأمین مخارج دختر را از آن‏رو به عهده دارد که «فرزند» اوست نه یک موجود «زن».
«قوامّیت نیز اساسا به [ارجحیت وجودی] و شخصیت شخص قوام ارتباطی ندارد بلکه صرفا به شخصی برمی‏گردد که مسئولیت اداره خانواده به عهده اوست، زیرا در هر حال این مسئولیت فقط باید به یکی از زن و مرد محول گردد و اصولاً معقول نیست که برعهده هر دو نفر آنان گذاشته شود بر این اساس و نظر به پاره‏ای خصوصیتها که اختلاف جنسیت میان زن و مرد پدید آورده است ولایت و قوامیّت مسئولیت قلمداد شده است» (1414: 18).
استاد جعفری در زمینه اداره خانه می‏نویسد که «اداره خانواده به یکی از چهار گونه تصور می‏شود: 1) اداره آن با زن ومرد است که چنین چیزی امکان ندارد، زیرا حتی اگر دو مرد نیز با هم مسئول باشند تضادم و تزاحم و بر خورد و جدایی را در پی خواهد داشت؛ 2) زن به تنهایی مسئول باشد که در آن صورت تنظیم ارتباطات با موانع واختلافات روبرو خواهد شد؛ 3) پدر سالاری سلطه گرانه و خود خواهانه که در برخی جوامع دیده می‏شود ولی چنین حالتی فضای جامعه را جهنمی کرده، عظمت‏ها و ارزش‏های زن را سرکوب می‏کند و طعم خوش زندگی را در کام فرزندان تلخ می‏کند؛ 4) نظام شورایی با سرپرستی و مأموریت اجرایی مرد که همراه با اعتدال است و معنای قواّم نیز همین است و اشکال برخی غربیان بر اسلام مبنی بر این که اسلام، مرد را امیر و زن را اسیر کرده به دلیل رفتار بیرونی بعضی از جوامع اسلامی‏و برداشت‏های نادرست از آیه الرجال قوامون علی النساء است» (1365: ج 11، 267).
استاد مطهری اجتماعی منزلی را بر خلاف اجتماع مدنی، طبیعی می‏داند و معتقد است که اجتماع طبیعی از لحاظ حق حکومت و وظیفه اجرایی با اجتماع مدنی متفاوت است و این دو با یکدیگر از این لحاظ قابل مقایسه نیستند. اجتماع زن و مرد یک اجتماع طبیعی است نه قراردادی. قیاس دو اجتماع مدنی و خانوادگی با هم غلط است اگر اجتماع قراردادی باشد، حساب تساوی و ترجیح بلامرجح و انتخاب و غیره در کار می‏آید. در اجتماع طبیعی حقوق افراد و وظایف خاص آن‏ها را خود طبیعت معین کرده است. در اجتماع خانوادگی حکومت مردبر زن طبیعی است و آیه الرجال قوامون علی النساء بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض بیان حقیقت اجتماع طبیعی خانوادگی است و به همین دلیل ربطی به حکومت مردان بر زنان در اجتماع مدنی ندارد (مطهری 28ـ 22).
آیه اللّه جوادی آملی معتقد است که «در اصول بنیادی تقرب و تکامل، بین زن و مرد، فرقی نیست. مثلاً وقتی که زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به‏عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد، قّوام و قیم زن نیست». الرجال قوامّون علی النساء مربوط به آنجایی نیست که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد ... علاوه بر آن قواّم بودن نشانه کمال و تقرّب الی اللّه نیست این مدیریت، فخر معنوی نیست، بلکه یک کار اجرایی است.
از بررسی مجموع سخنان مفسران و صاحب‏نظران می‏توان چنین نتیجه‏گیری کرد که: آیه هیچ‏گاه در مقام برتری مردان بر زنان نیست بلکه قرآن تنها در سیاق سخن از زندگی زناشویی که در نهایت یکی از دو طرف باید عهده‏دار مسئولیت باشد، از قوامیت مرد نسبت به زن سخن می‏گوید و در خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی، جایگاه زوج و زوجه را مشخص و گوشزد می‏کند.
به عبارت دیگر، اگر در اسلام ریاست اداری و اجرایی خانواده به مرد واگذار می‏شود، این از باب تقسیم نمودن مسئولیت در زندگی زناشویی است نه از باب اثبات فضیلت ذاتی برای صفنی خاص زیرا در جانب دیگر مظهر قوام و دوام، مودت و صفا، مهرورزی و طمأنینه را مادر، معرفی می‏کند و این امری قراردادی نیست بلکه تقسیم وظایف در شریعت، ترسیم حقایق در سرشت طبیعت است (میرخانی 1379: 148). بنابراین، اختصاص سرپرستی به مرد در محیط خانواده، دلیلی بر عدم صلاحیت و یا عجز زن نیست.

مبانی قوامیّت

الف) بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض فضل در آیه قوامیت یکی از مبانی قوامیت، تفصیل برخی بر، برخی عنوان شده است. دانشیان لغت بر این باورند که واژه فضل به معانی زیر به کار رفته است.
مصباح اللغه:فضلة علی غیره تفضیلاً: صیرته افضل منه و الفضیلة و الفضل: الخیر و هو خلاف النقیصة و النقص (تفضیل دادم او را بر غیر او تفضیلی. یعنی او را برتر از او قراردادم و فضیلت و فضل به معنای خیرو زیادبی می‏باشد که ضد کمی و کاستی است.)
لسان العرب:الفضل و الفضیله معروف: ضدّ النقص و النقیصه
(معنای فضل وفضیلت روشن است، ضد کمی و کاستی است).
تاج العروس:والفضیله خلاف النقیصه و هی الدرجه الرفیعه علی الفضل و فضلّه علی غیره تفضیلاً: مزّاه‏ای اثبت له مزّیه او فضّله: حکم له بالتفضیل او صیره کذلک
(فضیلت ضد نقیصت است و عبارت است از مرتبت بلند در برتری و تفضیل داد او را بر غیر او تفصیلی. یعنی برای او مزینی را ثابت کرد یا تفضیل داد او را یعنی او را برتر دانست یا او را برتر قرار داد).
مفردات راغب: الرجال قوامون علی النساء بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض فانه یعنی خّص به الرجال من الفضیله الذاتی له
معنای بما فضل‏اللّه این است که مردان مخصوص به فضیلتی ذ اتی (در مقایسه با زنان) شده‏اند).
با کاوش لغت‏شناسانه در واژه تفضیل شاید بتوان گفت که این ماده و ریشه به دو معنای «افزونی و بیشتری» و نیز به معنای «برتری و والاتری» آمده است که شاید اولی «فضل» و «دومی» فضیلت باشد. در توضیح این مطلب می‏توان گفت که مرد دارای سری قوا و استعدادهای بیشتری نسبت به زن است، همان طور که نیروهای زن نیز نسبت به مرد در بعضی زمینه‏های دیگر، بیشتر است. اساسا آیه شریفه در مقام برتری مرد بر زن نیست، بلکه در مقام بیان و حکایت از تقسیمی عادلانه است که عبارت از مدیریت مرد بر زن در زندگی مشترک است. به عبارت دیگر، بحث درباره داده‏هاست نه درباره برتری و ملاک برتری. استفاده مطلق و یک طرفه از آیه شریفه پذیرفته نیست. از این‏رو، نباید از ابتدا «برتری» را در تفسیر آیه شریفه لحاظ و در نتیجه چنین معنی کرد: «مرد را بر زن برتری داد» بلکه باید این گونه تعبیر کرد: «به مرد، اضافات و به تبع آن مسئولیت‏های بیشتر و چه بسا سخت تر داده شده است.»
آشکار است که به کار نبردن معادل صحیح کلمه «فضل» و خلط «فضل» با «فضیلت» موجب این مسامحه عرفی در ترجمه آیه شریفه شده است. حال آن که کاربرد واژه «برتری» به جای «فضل» مورد خدشه و مردود است و تصدیق نمی‏شود و حمل معانی از پیش آماده شده در ذهن در مورد کلمات قرآنی، نتیجه‏ای جز دور شدن از فهم و مراد واقعی آیه شریفه در پی نخواهد داشت.
در قرآن کریم هرگز نیامده است که: مرد نسبت به زن برتر است، زیرا خداوند متعال و ائمه معصومین(ع) معیارهایی را برای برتری شمرده‏اند و اگر مرد به طور تکوینی برتر از زن آفریده شده بود، ذکر ملاک‏های کرامت و برتری از سوی خدای تعالی و اولیائش لغو بوده، نیازی به آن دیده نمی‏شد. در حقیقت کلمه فضل و تفضیل در این کلام خداوندی، ناظر به داده‏های خلقتی است نه اموری که باید به تدریج عاید انسان شود و اصلاً کاربرد حکم برتری در مورد کمالات صحیح است که باید به مرور زمان تحصیل شوند و هرگز کسی در هنگام خلقتش به‏طور کامل داده نشده است. مثلاً در صفت علم، حلم یا دیگر اوصاف می‏گویند: فلانی از فلانی برتر است و برتری فقط در این گونه مقام‏ها، معنا دارد و گرچه ممکن است معنای «زیادی» در چنین مواردی صدق کند لزوما به معنای «برابری»، «برتری» یا «زیاده روی» نبوده و به کار بردن معنای لازم برای ملزوم صحیح نیست گر چه ملازم هم باشند.
پس «فضل» در آیه شریفه به معنای زیادی است و این کلام در مقام تبیین رکن اصلی خانه، یعنی مدیریت است که به مرد واگذار شده و علت آن هم برتری مرد نیست. زیرا برتری ملاک‏هایی نظیر تقوا را در بر دارد. به هر تقدیر، درجات را مایه تفاوت و رفعت در میان انسان‏ها قرار داد که آن درجات و مقامات، همان تقوا، ایمان، اخلاص و عمل صالح است که مرد و زن در کسب این امورات مساوی‏اند. از این‏رو فضل تشدید است به ترجیح و ترفیع و برتری فضل غیر از فضیلت است. گرچه ممکن است گاهی اوقات زیادی با برتری با هم جمع شوند، لزوما این گونه نیست و نسبت منطقی بین این دو، هرگز مساوی نیست بلکه عموم و خصوص من وجه است (علا سوند، 1689).
تفضیل به این معنا، برتری ارزشی را لزوما در پی ندارد. تفضیل بنی آدم به طور مطلق بر دیگر آفریده‏ها و ما فضل اللّه به بعضکم علی بعض که آرزو کردنِ آن در قرآن، نهی شده، نمونه‏های تفضیل به معنای نخست هستند. این که از تمنی آنچه برخی بدان، بر، برخی دیگر تفضیل داده شده‏اند، نهی شده، نشانگر آن است که این تفضیل، در ارزش‏ها نیست وگرنه تمنی ارزش‏های والاتر معنوی مطلوب و مندوب است (حکیم‏باشی، 114) «فضل» در رابطه با کاربرد است. در این آیه «کاربرد» عبارت است از استواری و تکامل و نظام خانواده. حال در این رابطه بعضی افعال است که زن عهده‏دار آن بوده و بعضی از آن را، مرد، عهده‏دار می‏باشد و به این علت در بعضی موارد فضل‏اللّه از آن زن و در برخی موارد فضل‏اللّه از آن مرد است و به این دلیل آمده فضل‏اللّه بعضهم علی بعض بنابر این فضل عبارت است از خاصیت بالقوه‏ای که انسان می‏تواند آن را به فعل، تبدیل کند.» فضل‏های مرد، عبارت است از انفاق و مسئولیت یا تکلیف پاسداری و حفظ حراست خانواده از لحاظ خارجی. و مسئولیت یا فضل‏های زن هم مشتمل است بر حفظ و حراست درونی. البته بایستی متوجه بود، اسلام زن را به خانه مقید نکرده است زیرا که خانه یک فرع است از یک اصل به عنوان «غیب» که در ادامه آیه آمده است: فالصاحات قانتات حافظات للغیب. (تابنده 1360: 107).
مؤلف تفسیر «منهج» در ذیل این آیه می‏نویسد:
«باء در بما فضل‏اللّه و بما انفقوا ، باء سببیه و «ما» در آن «مصدریه» است، یعنی به سبب فضل‏الله و به سبب انفافقهم، این فضیلت و برتری اکتسابی و حصولی ایجاد شده است و با انتفاء سبب، مسئولیت نیز منتفی می‏گردد» [1230: 3/20]
مؤلف تفسیر منهج در ذیل این آیه می‏نویسد که «باء در بما فضل‏اللّه و بما انفقوا ، باء سببیه و «ما» در آن «مصدریه» است، یعنی به سبب فضل‏اللّه و به سبب انفافقهم، این فضیلت و برتری اکتسابی و حصولی ایجاد شده است و با انتفاء سبب، مسئولیت نیز منتفی می‏گردد» (کاشانی 1346: 20)
قانونمندی فضل «کار و کوشش و مجاهده» است. همچنان که مطابق مشیت خدا برخی از حق‏پرستان، بر حق‏پرستانِ دیگر فضل یافته‏اند. تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض با توجه به این گونه ملاحظات رمز این که خداوند گفته: بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض و نفرموده: «بما فضلّهم علیهّن» روشن می‏شود. چنان که مؤلف منهج نقل می‏کند. که بعضی از فضلا گفته‏اند جواب از این که حق تعالی نفرموده «بما فضلهم علیهن» بلکه گفته بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض آن است که خداوند هر فردی از افراد رجال را بر هر یک از افراد نساء تفضیل نداده است. چه بسیار زنانی واقع می‏شوند که افضل از بسیاری از مردان هستند. و ذکر ضمیر تذکیر از باب تغلیب است. پس مرد مفضل (فضل یافته) و زن مفضله (فضل یافته) در آن داخل باشد و لازم نمی‏آید از تفضیل صنف، تفضیل شخصی بر شخصی (همان، ج 2، 20) آن گاه مؤلف منهج به طرح نظریات انتقادی خود می‏پردازد و می‏گوید که این جواب خالی از ضعف نیست، زیرا که در این هنگام در آیه، دلیلی نخواهد بود تفضیل صنفی که غیرمدعاست. زیرا که هر گاه بعضی از اشخاص(افراد) رجال افضل باشند از بعضی اشخاص نساء و به عکس: پس کدام دلیل دلالت کند بر تفضیل صنف بر صنف دیگری که مراد است پس سؤال بر جای خود باقی باشد» (همان جا).
آلوسی نیز در تفسیر این آیه می‏نویسد: از آن جهت خداوند نگفته: «بما فضلهم علیهن که بعضی از زنان بر بسیاری از مردان فضل می‏یابند و فضیلت دارند» ([بی‏تا]: ج 5، 23).
مؤلف تفسیر الفرقان نیز در این زمینه معتقد است که بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض بیانگر برتری و رجحانی متقابل و دو بعدی است. توان‏هایی برتری در مردان هست که در زنان نیست و نیز توان‏های ویژه‏ای در زنان هست که مردان کمتر دارند.... از این رو، مردان به دلیل برتری در امور مالی و قدرت بدنی، بر زنان قوّام هستند و زنان بر خودشان و بر آبرو و زندگی مردان قائم‏اند» (صادقی [بی‏تا]: 277). «البته قوامیت مردان برای زنان محدود به خانواده است زیرا که بما انفقوا اموالهم گواهی می‏دهد که مردان بر کل زنان، نفقه نمی‏دهند. پس نسبت به کل هم مسئولیت ویژه ندارند ونسبت به کل قواّم نیستند. نتیجه این که واژه الرجال ناظر به شوهران است و النساء ناظر به همسرانشان» (همان).
در جمع‏بندی مطالب مطروحه در این خصوص می‏توان گفت: تعابیر متعددی در تفسیر آیه آمده بود که عمده‏ترین آن‏ها به قرار ذیل بود:
1. این ریاست از جهت فزونی و امتیازی است که به طبیعت خلقت مردان برمی‏گرددو آن زیادتی از جهت قوه تعقل و اموری دیگر مانند فزونی قدرت در هماوردی و تحمّل شداید و کارهای سخت و سنگین و تدبیر امور و قوت در ناحیه اراده و تصمیم است.
بنابراین نظر، مراد از فزونی بعضی بر بعضی دیگر، همان فزونی مردان نسبت به زنان از جهت امور مذکور است.
2. گرچه بعضی مرد ان نسبت به بعضی دیگر از جهت توانمندی در ناحیه عقل و در جانب جسم برتری‏هایی دارند همه آنان در قوامّت و سرپرستی بر همسر و خانواده، رسالت مشترکی دارند و برتری‏های بعضی از جهت مالی و جسمی و فکری موجب آن نمی‏شود که این وظیفه از دیگران ساقط شود، پس بنابر غلبه چه، مرد فقیر باشد چه متمول و چه قوی باشد و چه ضعیف، عهده دار گردانندگی و ریاست است که این نظری شاذونادر است. (میر خانی 1379: 154)
3. کلمه قوامّون به معنای قّیم و قیمومت نیست که در آن نوعی تسلط مطرح باشد بلکه قّوام از ریشه قیام به معنای ایستادن است یعنی الرجال یقیمون بامرهن مردان برای انجام دادن امور زنان ایستاده‏اند و در این معنا این گونه نظر داده‏اند که: اولاً اینجا با توجه به سنگینی کار مرد، اگر امتیازی قرار داده شده برای زن است که مسئولیت انفاق در شریعت از دوش او برداشته شده، ثانیا امتیاز دادن به مرد یا زن در برخی امور و در ابعاد گوناگون برای هیچ کدام فضیلت نیست.
* * *
ب) و بما انفقوا من اموالهم (انفاق)
دلیل دومی را که در قرآن کریم به منزله فلسفه قیمومیت آمده است مسئله انفاق است، به عبارت دیگر در این آیه شریفه دو ویژگی دانسته شده است: بما فضل‏اللّه بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم این ارتباط با حرف «باء» رسانده شده است که برخی آن را «سببیه» و برخی به معنای «مقابله» دانسته‏اند. معنای آیه در صورت اول چنین خواهد بود:
«مردان به زنان قواّم‏اند، به موجب ــ یا به دلیل ــ آن که برخی از آنان بر برخی از ایشان افزونی دارند و نیز به موجب آن که بر ایشان از اموال خود انفاق می‏کند» و در صورت دوم معنی چنین است: «مردان در برابر تفصیلی که برخی از ایشان بر برخی داده شده‏اند در برابر انفاقی که بر ایشان می‏کنند، وظیفه و مسئولیت قوامّیت بر زنان را دارد.»
احتمال دیگری در «باء» می‏رود که مفسران نیاورده‏اند که باء به معنای استعانت باشد؛ یعنی، مردان به یاری افزونی‏هایی که در توانمندی و ... نسبت به زنان دارند و به یاری انفاقی که بر ایشان می‏کنند، بار مسئولیت قوامّیت بر آنان را بر دوش می‏کشند و وظیفه قوامّیت را به انجام می‏رسانند (حکیم باشی، 112).
وظیفه انفاق در آیات و در روایات به‏صورت‏های مختلف و با ظرافت‏ها و لطافت‏های خاصی بیان شده است از آن جمله که می‏فرماید: و علی المولود رزقهن و کسوتهن بالمعروف لا تکلف نفس الاوسعها (بقره / 233) «لباس و غذای مادر بر عهده کسی است که فرزند از آن اوست (پدر) و خدا هیچ انسانی را بیش از توان، مسئولیت نمی‏دهد».
اشاره به این که خالق حکیم، تقسیم کار و وظایف را بین پدر و مادر، درست بر اساس استعدادها و توانمندی‏ها و جایگاه طبیعی هر کدام قرار داده، لذا مادر که رسالت حمل و وضع و رضاع و تربیت را بر عهده دارد از پذیرش مسئولیت اجرایی معاف است، زیرا لازمه تحقق این و ظایف از سوی او، طمأنینه و آرامش و آسودگی خیال نسبت به تدارک امور مالی است و پدر که توانمندی کارهای سنگین را بیشتر دارد و در هماوردی با مشکلات خارج از منزل قدرتمندتر است، وظیفه تأمین نفقه بر دوش اوست و این از آن جهت است که خداوند هیچ نفسی را مگر به‏اندازه توان و وسع او مکلف نمی‏کند و رسالت نمی‏دهد. (میرخانی، 1379، 163) در جای دیگر می‏فرماید: لینفق ذوسعه من سعته و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه اللّه لایکلف اللّه نفسا الا ما آتیها (طلاق / 7) «آنان که امکانات بیشتری دارند باید بر اساس توانمندی خود انفاق نمایند و بخل و خست را کنار بگذارد و آن کس که به لحاظ روزی ظاهری در تنگنا و سختی به سر می‏برد، او هم به‏اندازه توانمندی مالی خود نسبت به وظیفه انفاق بر خانواده قیام کند. زیرا خداوند بیش از آنچه که به بنده‏اش از سرمایه‏ها داده، او را موظف نمی‏سازد و او را مکلف به تکلیف خارج از توان و طاقت نمی‏دارد» (میر خانی 1379: 163).
در تفسیر نورالثقلین به نقل از عیون اخبار الرضا آمده است که: امام هشتم در ضمن جواب‏هایی که به محمد بن سنان نسبت به بازگویی فلسفه و علل بعضی از احکام داده‏اند، این گونه می‏فرماید: این که در مسئله ارث به زنان نصف مردان اعطا می‏شود، به خاطر این است که زن بعد از ازدواج گیرنده و مصرف کننده است و مرد دهنده و مسئول اعطا و دیگر این که زن، جزء عائله مرد محسوب می‏شود و بر مرد است که عائله خود را اداره کند و نفقه ایشان را بدهد و بر زن چنین مسئولیتی نیست که زوج را از جهت بر آوردن مایحتاج ظاهری اداره نماید و همین است بیان خدای عز و جل در آیه الرجال قوامون علی النساء و بما انفقوا (1373: ج 1، 477)
استاد شهید مطهری در این باره می‏فرماید: «اگر از نظر حقوقی مسئله مورد بحث را مطالعه کنید از نظر اسلام، ازدواج هم حکم مسئولیت دارد و هم جنبه حقوقی، یعنی ماهیت ازدواج هم «حق» است و هم «مسئولیت» و» ] تکلیف] و اگر ازدواج را به‏عنوان یک شرکت سهامی در نظر بگیریم می‏بینیم که مرد، سهام بیشتری در اینجا سرمایه گذاری کرده است. مرد حداقل 51% سهم دارد. درست است که زن و مرد هر دو، در سرمایه گذاری جسمی و روحی به‏طور مساوی سهیم هستند، ولی مرد از نظر مالی هم سرمایه گذاری کرده است پس حالا که مرد از نظر سرمایه گذاری، دارای سهام بیشتری است پس حق اداره این خانواده با مرد است لذا با این تعبیر، انفاق یکی از علل حکومت است نه آن که حکومت موجب انفاق باشد.

اصول سرپرستی

اسلام در واگذاری رسالت سنگین قوامّیت و مسئولیتی توأم با ایفای وظیفه‏ای در این خصوص مرد را به حال خود واگذار نکرده و پیوسته قیود و شرایط، الزامات و تکالیفی حقوقی و اخلاقی را در آیات متعدد بر او متذکر می‏شود.
از جمله:
1. رفتار بر اساس قسط: سنخ قانونگذاری در اسلام بر پایه ان اللّه یأمرکم بالعدل و الاحسان (نحل / 9) است و ریاست مرد هم در خانواده بر پایه همین اصل شکل می‏گیرد، مرد در خانواده، حافظ و مجری عدالت است. به عبارت دیگر، او تکیه گاهی است که همسر به قوامّیت و تدبیر و گردانندگی او تکیه می‏کند. بر این اساس قوامّیت مرد، تنها در دایره عدالت و رضایت خداوند مجاز است. آیت‏اللّه جوادی آملی در این خصوص می‏فرماید: الرجال قوامون علی النساء ، یعنی «یا ایها الرجال کونوا قوامّین» یعنی ای مردها، شما به امر خانواده قیام کنید، همان طوری که برای اجرای مسائل قضایی خدا به ما امر کرد و فرمود: کونوا قوامّین لله شهداءبالقسط (مائده / 8) یعنی روح جمله در اینجا، امر به قیام نسبت به وظیفه در عرصه زندگی خانوادگی است... . هرگز الرجال قوامّون علی النساء نیامده است فتوای یک جانبه بدهد و به مرد بگوید: تو، فرمانروا هستی و هر چه می‏خواهی بکن، چون اگر مرد از محل کار بیرون بیاید و به منزل نرود، قواّم و قیّوم و فرمانروا و مدیر نیست. بنا بر این، اگر اسلام این دو حکم الزامی‏را در کنار هم ذکر می‏کند، به زن دستور تمکین و به مرد در مقابل زن، دستور سرپرستی می‏دهد، تنها بیان وظیفه است و هیچ یک نه معیار فضیلت است و نه معیار نقص. (ص 367)
2. رعایت اصل معروف: تأکید بر این اصل تداوم اصلی کلی امر به معروف و نهی از منکر در عرصه زندگی اجتماعی است. لذا خارج از محدوده معروف، مرد حق تحکم و تحمیل بر زن را هرگز ندارد. در قرآن کریم، اصل معروف، به کرّات به‏عنوان مبنای برخورد مرد با زن به کار رفته است. واژه معروف، معنایی ژرف‏تر و گسترده‏تر از قانون‏مندی و عدل‏گرایی دارد و چنان که (معروف) شامل حق قانونی و عادلانه می‏شود، همچنین کارهای ارزشی و اخلاقی و انسانی را نیز در بر می‏گیرد. یعنی، رفتاری افزون بر حق و عدل که نوعی نیکوکاری و شایسته ارزش‏های متعالی انسانی است. پس اگر گفته شود با زن به حق یا به عدالت رفتار کنید، یعنی حق عادلانه او را بدهید و اگر گفته شود با (معروف) با او رفتار کنید، یعنی بیش از حق به او رسیدگی کنید و بدان سان و تا آن اندازه با او نیکی کنید که اقتضای اخلاقی انسانی و ارزش‏های اسلامی است و به تعبیر دیگر یعنی از تکلیف‏های واجب گامی‏فراتر تهیه و به مستحبات نیز در این رابطه عمل کنید. (حکیمی 1378، 78)، ابن‏منظور در لسان للعرب، معروف، کار موافق با طبع که نفس انسان بدان متمایل است و با آن آرامش می‏یابد شناسانده است، مؤلف قاموس در باب معروف می‏گوید که «معروف: شناخته شده و آن، مقابل منکر است و از آن کار نیک مطابق فطرت قصد، می‏شود.»
در آیات 231 و 263 سوره بقره و غیره، مراد کاری عملی و قولی است که مطابق عقل و فطرت سلیم بوده باشد. در این صورت مطلق معروف مورد تصدیق شرع است. خواه شرع بالخصوص به آن تصریح کرده باشد یا نه (قرشی 1352: ج 1، 4، 328).
در مجمع البحرین آمده است:
«معروف نام فراگیری است برای هر کاری که موجب اطاعت خدا و یا نزدیکی به او و نیکی نسبت به مردم باشد و نام هر کاری است که نیکی و شایستگی آن در قانون شرع و یا قانون عقل پذیرفته شده است» (طریحی 1985: 3، 159).
راغب اصفهانی هم در مفردات معروف را فعلی می‏داند که خوبی آن با عقل یا شرع شناخته شود:
«والمعروف اسم لکل فعل یعرف بالعقل او الشرع شرع حسنه» (331)
علامه طباطبائی کلمه عرف را به معنای سنن و سیره‏های جمیله جاریه در جامعه تفسیر می‏کند که عقلای جامعه، آن‏ها را می‏شناسند به خلاف آن عملیات نادر و غیر مرسومی‏که عقل اجتماعی آن را انکار می‏کند. ([بی‏تا] 8، 565).
در تفسیر پرتوی از قرآن آمده است: «معروف همانست که وجدان سالم انسانی و شرع می‏شناسد و آن را می‏گزیند نه عادات و رسوم و قوانین منحرف و ظالمانه» (طالقانی، 1360: ج 2، 144)
در تفسیر صافی نیز در ذیل آیه مورد بحث آمده است: «با زنان بر وفق عدالت و انصاف رفتار کنید و به آن‏ها سخن نیک و پسندیده بگویید.»
مرحوم طبرسی در توضیح آیه می‏نویسد: «مقصود همزیستی مطابق فرمان خداوند است که ادای حقوق زن باشد. مانند حق بهره وری جنسی، پرداخت نفقه و کار و سخن زیبا، معروف، این است که آزار جسمی و گفتاری نسبت به زن، روا ندارد، خوش زبان و گشاده رو باشد» (1373: ج 3، 24)
مفسر المنار ذیل آیه مذکور می‏نویسد: بر شما مؤمنان واجب است با زنانتان نیکو رفتار کنید، یعنی مصاحبت و همنشینی با آنان به صورت شناخته شده، در طبع زنان باشد، شرع و عرف و جوانمردی آن را، زشت نداند. بنابراین سخت‏گیری در نفقه، ایذاء با سخن و رفتار، ترشرویی و گرفتگی، با معاشرت نیکو، سازگار نیست (رشیدرضا، 1393: ج 4، 456). در تفسیر فی ظلال القران چنین آمده: این آیه واجبی از واجبات مردان را بیان می‏کند، حتی اگر مردی، از زن خود، ناخشنود باشد (1408: ج 1، 605).
حاصل کلام آن که روش معروف یا عرف پسندیده، روشی است که با ذوق اجتماعی شناخته می‏شود و سه شرط دارد: موافقت با عقل، موافقت با شرع و موافقت با طبع انسان، یعنی اموری که در جامعه، جا افتاده ولی خلاف شرع یا عقل طبع انسانی باشد، معروف محسوب نمی‏شود.
با چنین تعریفی حال می‏گوییم اصل حاکم بر ارتباط زن و مرد، معروف و عرف پسندیده است، یعنی روش پسندیده‏ای که جامعه می‏پسندد با حدود شرع و عقل و طبع.

دلایل نظریه معروف

دلیل اصلی این نظریه، قرآن کریم است. قرآن نسبت به این مطلب تصریح و تأکید دارد که مواردی از آن ذکر می‏شود:
اول) عاشروهن بالمعروف علامه طباطبائی این عبارت را اصل قرآنی برای زندگی اجتماعی زن دانسته‏اند ([بی‏تا] 4، 402) و ضمیر «هّن» را به همه زنان برگرداندند، نه فقط همسر. طبق این بیان معنای آیه این است که ارتباط و معاشرت مردان با زنان باید مطابق معروف باشد.
دوم) و قلن قولاً معروفا علامه طباطبائی «قول» را به معنای مطلق معاشرت می‏دانند (همان، 274) و با آن که این خطاب به زنان پیامبر است، معتقدند این امور بین زنان پیغمبر و سایر زنان مشترک است (همان، 480).
طبق این بیان، می‏بینیم که وظیفه زنان هم در معاشرت با مردان رعایت مبنای معروف است یعنی قرآن، صراحتا هم به مردان و هم به زنان تأکید کرده است که بر مبنای معروف رفتار کنند. البته این جا نکته‏ای لطیف وجود دارد و آن این که: درباره مردان مستقیما از واژه معاشرت استفاده کرده است ولی در مورد زنان واژه گفتار را با کنایه به کار برده است. این نشان دهنده لطافت قرآن در برخورد با زنان است.
سوم) عنایت قرآن برای تفهیم معنای معروف در ایجاد ارتباط با زنان آن قدر فراوان است که به غیر از این دو جا که با صراحت ذکر کرده است سی و هشت مرتبه دیگر واژه معروف تکرار شده که نوزده مرتبه آن در مورد زنان است و این نشانه تأکید قرآن بر آن است مانند موارد زیر:
فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف (بقره / 231)
و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف (بقره/ 228)
الطلاق مرتان فامساک بمعروف (بقره / 229)
فلا تعضلوهن ان ینکحن ازواجهن اذا تراضوا بینهم بالمعروف (بقره /232)
و کسوتهن بالمعروف (بقره /233)
فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف (بقره /234)
و لکن لا تواعدوهن سرا ان تقولوا قولاً معروفا (بقره/235)
و متعوهن علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعا بالمعروف (بقره /236)
فان خرجن فلا جناح علیکم فی ما فعلن فی انفسهن من معروف (بقره/ 240)
و للمطلقات متاع بالمعروف حقا علی المتقین (بقره/ 241)
واتوهن اجورهن بالمعروف (نساء / 25)
و لا یعصینک فی معروف فبایعهن (ممتحنه / 12)
فاذا بلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف (طلاق /2)
فان ارضعن لکم فاتوهن اجورهن و اتمروا بینکم بمعروف (طلاق /6)
موارد فوق نشان می‏دهد که قرآن به رعایت معروف، در ایجاد ارتباط با زنان تکیه فراوان دارد.چه در اصل ارتباط و چه جزئیات آن مانند تناسب و ظایف متقابل، نگهداری یا رهایی یا رجوع بعد از طلاق، تهیه لباس زن، برخورد زنان، فقدان طولانی مدت شوهران، خواستگاری کردن از زنان، انصراف از ازدواج قبل از نزدیکی، خروج از خانه شوهر متوفی، کمک به زنان مطلقه، پرداختن مهر زنان و مشورت کردن با همسر در مورد فرزند. در همه این آیات، قرآن تأ کید کرده است به معروف رفتار شود. دقت در موارد مذکور نشان می‏دهد اضافه بر حق و عدل، رفتار و گفتار نیک و گشاده رویی و رعایت معیارهای اخلاقی و ارزشی نیز در حوزه مفهوم «معروف» است. توجه به این نکته نیز اهمیت دارد که تعبیر «معروف» و آیات آن به شیوه و سبکی است که قانون عام و کلی را می‏رساند و با هیچ تخصیص و تقبیدی سازگاری ندارد. یعنی، نمی‏توان گفت: نسبت به زنان با معروف و نیکی رفتار کنید، مگر در فلان مورد که در آن جا شیوه معروف را کنار بگذارید و راه منکر را در پیش بگیرید. چنین تقییدی با آیات «(معروف)» به کلی ناسازگار است. از این رو، معروف، اصل کلی است که هیچ تخصیصی را نمی‏پذیرد و تنها قانون عام اسلامی‏در مجموع روابط با زنان است (حکیمی 1378: 79).

اصل مودت و رحمت

حاکمیت مرد بایستی بر اساس رعایت مودت و رحمت و به دور از هر گونه زورمداری و حکم باشد: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاَ لتسکونوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه (روم / 21) (از نشانه‏های او این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‏ها به آرامش برسید و بین شما دوستی و رحمت را حاکم ساخت) سکون، آرامش عمیقی است که مردان در کنار زنان و در آغوش خانواده، می‏یابند که در پرتو آن، زندگی چون قایقی به ساحل می‏رسد و اضطراب‏ها و نگرانی‏ها و سرگردانی‏ها از محیط اندیشه و زندگی مردان، رخت برمی‏بندد. هر یک از زن و مرد، در تکوین نهاد خانواده و استواری آن چونان دو انسان اندیشمند و آزاد، عضو مؤثر، صاحب نقش، دارای اراده و اختیار و استقلال می‏باشد، حس مسئولیت و تعهد را به‏تدریج پدید می‏آورد و به باور مرد می‏دهد و سرپرستی و مدیریت در مدار کوچکی را به او می‏آموزد (حکیمی 1378: 63). حسن سلوک و رفتار شایسته مرد بر پایه مودت و رحمت، اساسی‏ترین عامل در تأثیر پذیری همسر است و آن گاه که سایه الفت قرین با حسن نیت از سوی مرد بر فضای زندگی سایه افکند، تمامی‏اعضای خانواده از او متأ ثر و منفعل می‏شوند.
علاوه بر این اصول، اصل عدم ضرار، رعایت حدود، عفو و گذشت نیز از اصولی است که بایستی اصول سرپرستی لحاظ گردد.
از بررسی مجموعه آیات مذکور به دست می‏آید که اگرچه حاکمیت و سرپرستی خانواده به زوج واگذار گردیده، این قیمومیت در حوزه شرایط و مواقفی که ذکر کردیم محصور و محدود شده است، به عبارت دیگر زوج نمی‏تواند خارج از حکم خدا و اصل معروف نسبت به همسر تحکم نماید و اعمال‏نظرهای شخصی بر اساس اغراض نفسانی نماید و زوجه نیز در خارج از حکم خدا و اصل معروف، مأمور به پذیرش شوهر نیست.
قرآن تنها اقدام و برخوردی را به عنوان تجلی‏گاه قوامیت می‏پذیرد که رضای خداوند، رنگ عدالت، زیبایی معروف و محبت و دلسوزی مرد را همراه داشته باشد (سجادی: 156)
استاد مطهری در این زمینه می‏فرماید که «اسلام به مرد حق حاکمیت داده است نه حق تحکم. میان حکومت و تحکم نباید اشتباه کرد حکومت یعنی به عدالت رفتار کردن، تحکم یعنی زورگویی. اسلام به مرد حق زورگویی نداده، بلکه حق حکومت و ریاست عادلانه داده است.»

نتیجه

اول این که مراد از قوامیت، تنها قوامّیت مرد بر زن در خانواده و به اعتبار رابطه زوجیت است. دوم این که قوامیّت مرد، معلول دو عامل فضل و انفاق است و این دو عامل، جدا از یکدیگر، موجب قوامیّت نخواهند شد. لذا مرد نسبت به زنی که همسر او نیست، قوامّیت ندارد زیرا هزینه زندگی او را نمی‏پردازد. به عبارت دیگر: وظیفه انفاق نمی‏تواند مبنای قیمومت اجتماعی جنس مرد بر زن در روابط اجتماعی باشد. ملاک تحقق قوامّیت، وجود هر دو عامل با یکدیگر بوده و در شرایطی که انفکاک این دو عامل در زندگی زناشویی قوامّیت را منتفی سازد به طریق اولی، نسبت به زنان دیگر، چنین قوامیتی، منتفی است. سوم این که قوامّیت ملازم با تکالیف اخلاقی از جمله رفتار بر اساس قسط، رعایت اصل معروف، نفی ضرر و تعدّی، رعایت حدود، عفو و گذشت و... از سوی مرد به زن است.

منابع و مأخذ

ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم (1408/1988)، لسان‏العرب، چاپ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
ابوالفتوح رازی، حسین بن علی بن محمد (1334)، روض الجنان و روح الجنان، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
اصفهانی (1362)، المفردات فی غریب القرآن، تهران، نشر مرتضوی.
آلوسی، ابوالفضل شهاب الدین محمود [بی‏تا]، روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع‏المثانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‏تا.
پژوهش‏های قرآنی شماره‏های (26 ـ 25) و (28ـ 27)، مقالات: (موسی حسینی): «دیدگاه مشارکت سیاسی زنان» (محمدهادی معرفت): «زن در قرآن و در فرهنگ زمان نزول» ـ (سید ابراهیم سجادی): «قوامیّت مردان بر زنان در خانواده» (حسن حکیم باشی) «آیه نشوز و ضرب از نگاهی دیگر، (مرتضی مطهری): «نکته‏ها و یادداشت‏هایی درباره زن در قرآن».
پیام زن، شماره 26 ـ نظریات منتشر شده، استاد مطهری، پیرامون حقوق زن.
تابنده، احمد (1365)، مقدمه‏ای بر دیدگاه تحولی موضوع زن در قرآن، تهران.
جعفری، محمد تقی (1360)، ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جوادی آملی، عبداللّه (1376)، زن در آئینه جمال و جلال، چاپ دوم، قم، نشر اسراء.
حسینی طهرانی، سید محمد حسین (1359)، رساله بدیعه فی تفسیر آیه (الرجال قوامون‏علی النساء) طهران، منشورات الحکمه.
حکیمی، محمد (1378)، دفاع از حقوق زن، مشهد، نشر آستان قدس رضوی.
حویزی، عبدعلی بن الجمعه العروشی (1373). تفسیر نور الثقلین، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
رشید رضا، سید محمد [بی‏تا]، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، تقریرات درس شیخ محمد عبده، بیروت، دارالمعروفه.
زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت نشر دارمکتبه الحیاة.
زحیلی (الزحیلی)، وهبه (1411) تفسیر الممیز، دمشق، دارالفکر، ج اول.
زمخشری، جاراللّه [بی‏تا]، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل بیروت، دارالکتاب العربی، بی‏تا.
زیبایی نژاد، محمدرضا و محمدتقی (1381) سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
ستاری، جلال (1373)، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، نشر سعدی.
شُبّر، سید عبداللّه [بی‏تا]، الجواهر الثمین. .
شرتونی، سعید الخوری (1404)، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، قم مکتبه آیه اللّه المرعشی.
صادقی، محمد [بی‏تا]، الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی.
صدر، حسن (1357)، حقوق زن در اسلام و اروپا، چاپ هفتم، تهران.
طالقانی، سید محمود (1360)، پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار.
طباطبائی، محمد حسین [بی‏تا]، تفسیر المیزان، قم، موسسه مطبوعاتی دارالعلم.
طبرسی، فضل بن حسن [بی‏تا]، جوامع الجامع.
طبرسی، فضل بن حسن (1373)، مجمع البیان فی علوم القران، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
طبری، ابن جریر (1415/1995)، جامع البیان فی تأویل آی القرآن. بیروت دارالفکر.
طریحی، فخرالدین (1985)، مجمع البحرین، نشر دار و مکتبه الهلال.
طوسی، محمد بن حسن [بی‏تا]، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
فاضل مقداد، (جمال الدین بن مقداد سیوری) (1343) کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق: محمد باقر بهبودی تهران، مکتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه.
فخرالدین رازی، محمد بن عمر [بی‏تا]، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دارالفکر.
فضل‏اللّه، سید محمد حسین (1414)، تأملات اسلامیه حول المراه، بیروت، دارالملاک.
فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، التفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه الاعلمی.
قاسم امین، علی (1911)، المرئه الجدیده.
قرطبی، ابو عبداللّه محمدبن احمد انصاری اندلسی [بی‏تا]، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالفکر.
قرشی، سید علی اکبر (1352)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
قمی، علی بن ابراهیم (1412)، تفسیر القمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
کاشانی، مولی فتح اللّه (1346)، منهج الصادقین، چاپ افست.
ماوردی، ابوالحسن علی بن محمد حبیب بصری ماوردی [بی‏تا]، الاحکام السطانیه و الولایات الدینیه، بیروت، دارالکتب العلمیه .
محقق، محمد باقر (1360)، حقوق مدنی زوجین در زمان زناشویی دائم از دیدگاه قرآن، چاپ سوم.
محمودی، عباسعلی (1378)، پژوهشی قرآنی، فقهی و حقوقی درباره مرد و زن، چاپ اول، نشر مطهر.
مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان (1368)، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه.
میر خانی، عزت السادات (1379)، رویکردی نوین در روابط خانواده، چاپ اول، تهران. نشر سفیر صبح.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی